گره‌گاه‌های اپوزیسیون باز می شوند – کامران مهرپور


(پاسخ به مقاله ی “گره‌گاه‌های اپوزیسیون، گسست‌های رهایی” از شیدان وثیق)

کامران مهرپور  – September 2018 – شهریور ۱۳۹۷

 

آقای شیدان وثیق۱ در مقاله ای با نام «گره گاه های اپوزیسیون، گسست های رهایی»۲ به بررسی دردهای اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور پرداخته است. نوشتار جنبه ی آسیب شناسی دارد و لیست مفصلی از ضعف های نظری و عملی تشکل های سیاسی موجود در اپوزیسیون را بر می شمارد. این ضعف ها البته که موجود و مهم هستند، اما مطلق نیستند.

انتقاد اصلی بر کار نویسنده در چند مورد است:

  1. بحث کلی است. هیچ استثنا و مورد خاصی بررسی نشده و همه به یک چوب قضاوت رانده شده اند.

  2. بحث دقیق نیست. وقتی به جزییات نپردازیم مجبوریم از بررسی سازوکارها و چرایی ها پرهیزی کنیم و کار نادقیق تحویل دهیم.

  3. بحث آرمانی است. نگارنده تحلیل خود را به میزان دوری واقعیت اپوزیسیون از دنبال کردن اجرای یک آرمان دوردست اما مطلوب خود بنا کرده است.

  4. بحث فنی نیست. نگاه بسیار نظری و مفهوم-محور است و فاقد یک ارزیابی فنی از چرایی ایستایی اپوزیسیون می باشد.

با در کنار هم قرار دادن این نکات در می یابیم که نمی توان نوشته هایی از این دست را برای بیرون کشیدن راهکار مورد استفاده قرار داد. چنانچه نویسنده نیز در پایان که می خواهد به شمایی از راهکارهای مورد نظر قبلی و فعلی خویش بپردازید در نهایت راهکارهایی بس کلی گرا و چشم اندازهایی به غایت دور را در مقابل خواننده می گذارد که خود به سهم خویش از ذهنی گرایی اپوزیسیونی که در صفحات نخست محکوم به ناکارآمدی شده انتزاعی تر و رویایی تر است.

این گونه آسیب شناسی های فلسفی بر اساس منطق و شرحی که در خود دارند به مثابه گفتن این نکته به بیماری پیر و سخت مریض و معلول و روبه موت است که «وضع خرابی داری، اما اگر بتوانی روزی ۲۵ کیلومتر دو سرعت را پیشه کنی می توانی سلامت را بازیابی». به عبارت جدیتر، این گونه آسیب شناسی ها جدی نیستند. نوعی ترسیم وضعیت است که بار تنزه طلبی روشنفکرانه دارد، نه تلاشی روشمند برای یافتن راهکارهای قابل اجرا و واقع گرا.

**

موارد برشمرده در “ گره‌گاه‌های اپوزیسیون” درست ولی نباید که در این بحث اسیر مطلق گرایی و سفید و سیاه بینی شد. مثال تجربه ی کوتاه “جبهه ی جمهوری دوم ایران“۳ و تشکل های همراه، که شناسه و سابقه ی شناخته شده ی چندین ساله دارند،  به ما می آموزد که راه های برون رفت از این بحران نیز وجود دارد. این که آیا این آزمایش را تا به حال با موفقیت نسبی توانسته طی کند یا نه را به قضاوت مخاطبین می سپاریم.

این فاکت ذکر شده کاملا درست هست که وضعیت جهان بسیار آشفته و وخیم است و نیاز به بازبینی های فراوان دارد، ولی اینگونه نیست که دست ما هم از نظر تئوریک و یا عملی کاملا بسته باشد.

در اول مقاله آمده: “روی سخن ما در این جا با آن اپوزیسیونی است که خواهان تغییراتی بنیادین، اجتماعی و سیاسی، دموکراتیک و رهاییخواه، در کشور “  می باشد. جبهه جمهوری دوم ایران چنین نیرویی در اپوزیسیون سالم، برانداز و واقع گراست که به دنبال «رهایی» ایران و ایرانی هست.

در جایی دیگر از ” مدعیانِ مبارزه‌ی ضد سرمایه‌داری” یاد شده است. ما در مرحله ی اول مدعی ریشه کن کردن استبداد و ستم سیستماتیک در ایران از طریق یک تغییر سیاسی هستیم که بدنبال آن محیط سالمی برای گفتمان گسترده در مورد تغییرات اساسی در ساختارهای اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی باشیم.

اشاره به ” گره‌گاه‌های اپوزیسیون ” شده است. به باور ما، اپوزیسیون ایرانی دارای ناتوانی‌ها و کاستی‌هایی زیربنایی و ساختاری است که گره‌گاه‌های عینی (اُبژکتیو) او را تشکیل می‌دهند – کاملا درست است، ولی چه کسی و چگونه این تاتوانی را باید حل کند؟ به جز یک جبهه دمکراتیک عمل گرا آیا ایده قابل اجرای دیگری به نظر می رسد؟

در بخشی از مقاله آمده است: ” عدم نوسازی، جدایی از جامعه، فرسودگی، دولتگرایی و قدرتطلبی، حزبیتگرایی سنتی، فقدان راه حلها و سرانجام فقدان بینشی جهانی، هفت گرهگاهیا بنبست بزرگ این اپوزیسیون را تشکیل میدهند.” به طور عام صحیح است. اما به طور خاص، حداقل حزب ایران آباد، یک جریان نو و انسان مدار در عرصه سیاسی ایران معرفی شده است که از روز اول تاسیس سازمان خودرهاگران۴ در سال ۱۳۸۸ ، پیوندهای کم یا بیش قابل توجهی با کنشگران اجتماعی و سیاسی داخل و خارج از کشور ایجاد کرده است. و کسانی که با این جریان و دیگر تشکل های جبهه کار کردند می دانند که در عمل و در برخورد های سیاسی در هیچ کدام گرایشات ” دولت‌گرایی و قدرت‌طلبی، حزبیت‌گرایی” دیده نشده است.

در این جا از منظر تشکل خودمان به این نکات می پردازم، ولی دیگر سازمان های جبهه جمهوری دوم هم این مسائل اساسی را در درون تشکل شان مورد بررسی و کنکاش و راه حل یابی قرار داده اند. 

ما با سازمان “گرایش مارکسیست های انقلابی ایران”۵ و  جریان “ایران لیبرال”۶ سال هاست که از طریق تلویزیون دیدگاه۷ و اکسیون و اقدامات مشترک در خارج و داخل ایران همکاری و مراوده داشته ایم و همیشه برخورد دمکراتیک واقعی و سالم را شاهد بوده ایم. پس، آن چه می آید فقط موارد نظری قضیه نیست بلکه با اتکا به پراتیک است.

  1. عدم نوسازی. انقلابی در خود” را ما با عنوان خودرهاگری” مطرح کردیم . خودرهاگران با ایده انسان مداری به عنوان زیربنا و ایجاد قدرت اجتماعی به مثابه روبنای این تفکر، از نزدیک به ده سال در عرصه ی جامعه ایران ارائه داده است. آیا این ایده ای ناب و جدید نیست که بتوان انسان ستیزی مندرج در تاریخ ایران را با انسان مداری نهادینه و خودکامگی قدرتمداران را با حاکمیت قدرت اجتماعی جایگزین ساخت؟

  2.  جدایی از جامعه. کنشگران ما در درون جامعه هستند و به کار مشغولند. در این زمینه می توان از پروژه شعارنویسی در ایران نام برد که به عنوان همکاری عملی دیگری بین سازمان “مارکسیست های انقلابی” و حزب ایران آباد۸ در ایران کلید خورد و تا به حال نزدیک به یازده هزار ویدئو و تصویر دیوارنویسی، اسکناس نویسی و پخش پلاکارد و شبنامه به دست ما رسیده است. اصل کار بسیار فراتر از این رقم است. ما به اندازه توان تشکیلاتی توانسته ایم ارتباط  عملی و کاری با کنشگران اجتماعی و سیاسی برقرار کنیم. آیا این شروع خوبی نیست؟ هرگز در تعامل و همگامی و همکاری با جریان های اجتماعی، معیشتی و صنفی اتهام قدرت طلبی از جانب فعالین درون و خارج کشوری متوجه ما نبوده است. به یک دلیل ساده. در پی آن نبوده ایم که از کسی استفاده ی ابزاری کنیم. اگر حزب ایران آباد به سوی کسب قدرت سیاسی می رود، یک امر طبیعی است، چون حزب است و کار حزب کسب قدرت است. در غیر این صورت می توانستیم یک سازمان غیر انتفاعی برای کار اجتماعی تاسیس کنیم.

  3. فرسودگی.  این مشکل را حزب ما با عضو گیری مداوم و آموزش پی گیر اعضاء جدید بطور منظم ادامه می دهد. میانگین سنی درون تشکیلاتی ما در جذب نیروهای پویا و جوان بسیار امید بخش است. به ویژه میانگین سنی جوانان کنشگر داخل کشور که با همین رقم درخارج از کشور تفاوت چشم گیری دارد. عدم اطلاع از این آمار می تواند به قضاوت های کلی و نادقیق راه برد. ما قدرت اجتماعی مردمی را در رابطه دیالکتیکی با اپوزیسیون واقعی می بینیم و واقعیت هایی همچون قیام مردم کازرون و حرکت اجتماعی دی ماه نشانگر پویایی و جوانفکری قدرت اجتماعی در ایران امروز است.

  4. دولت‌گرایی و  قدرت‌طلبی. ما در ارائه ی ایده خودرهاگری اصل “قدرت اجتماعی” یعنی قدرت شهروندان آگاه و مسئولیت پذیر در جریان های اجتماعی و تشکل های صنفی را برتر از قدرت سیاسی و دولتی قرار دادیم و “ضد قدرت” را برای کنترل و مهار قدرت سیاسی، پادزهر برون رفت از چرخه ی استبداد عنوان کردیم. در گفتمان های تلویزیونی و نوشته های خود خاطر نشان کردیم که اصل براندازی نباید ما را از ایجاد تغییرات ساختاری منحرف کند. برای ما پایین کشیدن رژیم استبدادی بهانه ای است برای پایان بخشیدن به ساختارهای استبدادزا.

  5. حزبیت‌گرایی سنتی.   حزب ایران آباد یک حزب شهروند مدار است. بله؛ همچنان که گفتیم، به عنوان یک حزب به دنبال تسخیر قدرت سیاسی هستیم تا آن را به صاحبان اصلیش، یعنی شهروندان، بازگردانیم. از دید ما جبهه و حزب دستگاه اعمال اراده شهروندان در دستگاه دولتی است. با آن که در ایران تجربه ی تاریخی خوبی برای تحزب نداریم اما نیک می دانیم که مدیریت سیاسی دمکراتیک نیاز به تحزب دارد.

  6. فقدان راه حل‌ها. ما در درون حزب ایران آباد دارای کارگروه های تحقیق و پژوهش برای جمع آوری راهکار های عملی برای پرداختن به مشکلات مهم اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در ایران کنونی هستیم و از شما هم دعوت می کنیم که به این تیم های تخصصی بپیوندید. یکی از دلایل معرفی جمهوری دوم پاسخ به همین “همه چیز را باید از صفر بیااندیشد و آغاز کند” بوده و هست که دیگر دچار این غافلگیری نشویم.  ما رهایی را در گرو استفاده ی نهادینه از عقل و علم می دانیم.

  7. فقدان بینشی جهانی. بینش جهانی ما در نوشتارهایی مانند “انسانمداران جهان متحد شوید”۹ آمده است. ما بر این باور هستیم که باید جهانی بیاندیشیم و محلی عمل کنیم. پیوند ما با جهان پیوند ملت ایران با بشریت است. هم حسی و همدردی و هم سرنوشتی همه مردمان جهان پایه ی کار ماست.

**

در بخش راهکارهای مقاله آمده است:

اپوزیسیون و مبارزه رادیکال واقعی تنها و تنها در درون جامعهی ایران میتوانند شکل گیرند.” – این پاس کاری بین خارج و داخل کشور سال هاست ادامه دارد و تجربه ی عملی نشان داده که فرمولی سازنده نبوده است. رابطه متقابل پویا بین داخل و خارج  یکی از الزامات برون رفت از این “ گسست‌های رهایی” است. نیروهای خارج زاییده سرکوب داخلند نه محصول انتخاب جداافتادگی. در یک جا با پیوند داخل و خارج است که این گره باز می شود.

تفکر ضد سیستم، که نگارنده سفارش می کند، فقط زمانی معنادارست که سیستم جایگزین داشته باشد و برای محو سیستم قدیم و بنای یک نظام انسانی و دمکراتیک نوین، نیاز به ابزار است. تحزب و جبهه سازی بخش از ابزار کار این نوزایش تاریخی ضروری برای جامعه ی ایرانی و جامعه ی بشری هستند. در کنار این ابزارها صد البته که شهروندان نیز باید با خودسازماندهی اجتماعی به صحنه آیند و نقش ایفاء کنند.

جان کلام این که کنشگر سیاسی نیاز به دریافت آذوقه فکری قابل مصرف از روشنفکران واقعی را دارد. روشنفکران اصیل و مردمی  باید بتوانند راه حل عملیاتی به جامعه نشان دهند، فرموله کردن صورت مسئله لازم و ضروریست ولی کافی نیست.

در پایان آمده است: ” به امکان‌پذیری گسست‌های رهایی یی‌اندیشیم و در سوی آن‌ها عمل کنیم”. کاملا موافق هستیم و در این راستا، جبهه ی جمهوری دوم جایگاهی برای هم اندیشی و اقدامات عملی بر اساس برنامه ی مشترک کاری می باشد  و تلویزیون دیدگاه به عنوان یک تلویزیون شهروندی پذیرای همه اندیشمندانی است که در این موارد راهکارهای مشخص و عملی دارند. #

KamranMehrpour@gmail.com

  1. http://www.chidan-vassigh.com/   شیدان وثیق

  2. https://news.gooya.com/2018/09/post-18650.php “مقاله ی “گره‌گاه‌های اپوزیسیون، گسست‌های رهایی

  3. جبهه ی جمهوری دوم ایران   www.j2iran.org

  4. سازمان خودرهاگران   www.khodrahagaran.org

  5. www.miltaant.com سازمان “گرایش مارکسیست های انقلابی ایران

  6. جریان “ایران لیبرال”  www.iranliberal.com

  7. تلویزیون دیدگاه  www.didgah.tv

  8. حزب ایران آباد  www.iraneagad.org

  9. https://news.gooya.com/politics/archives/2014/09/185599.php
      بین الملل انسان مداری: “انسان مداران جهان متحد شوید!” کورش عرفانی

مقالات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *