استحاله‌ی آلوده: مأموریت تاریخی اصلاح‌طلبان رژیم – کورش عرفانی


کورش عرفانی – ۱۸ شهریور ۱۳۹۷

شرایط ایران جای تردیدی باقی نمی‌گذارد که یک تغییر گریزناپذیر در راهست. آن چه برعکس در مورد آن یقین کمتری موجود است نوع، شکل و گستره‌ی این تغییر است. احتمال‌ها از جنگ تمام عیار تا تسلیم کامل رژیم در نوسان است. اگر بخواهیم گمانه زنی‌ها را طبقه بندی کنیم، علیرغم تمام تنوعاتی که در جزییات سناریوهای آن قابل تصور است، سه مقوله برجسته می‌شود: 

۱) مقاومت رژیم در مقابل تغییرات تا مرز یک جنگ نظامی که با خود نابودی رژیم و ایران را همزمان به همراه خواهد داشت. 

۲) وخامت اوضاع اقتصادی سبب بروز قحطی و گرسنگی می‌شود و سرانجام اکثریت منفعل جامعه را به یک واکنش عصبی و رادیکال وادار می‌سازد. یک شورش خونین و خانمان برانداز. 

۳) رژیم در نهایت به سوی سازش و تسلیم در مقابل فشارهای داخلی و خارجی می‌رود و در درون یک جریان استحاله‌ی اجباری، عمیق اما تدریجی قرار می‌گیرد.

نگارنده در پاره‌ای از نوشته‌های قبلی خود دو سناریوی جنگ و شورش را مد نظر قرار داده است. هدف این نوشتار اما بررسی فرایندی است که در در چارچوب گمانه زنی سوم نهفته است. آن چه توصیف می‌شود یک سناریوی احتمالی است برای توضیح روند استحاله‌ی رژیم با هدف تبدیل شدن آن به حکومتی که هم برای جهان و منطقه وهم برای مردم ناراضی ایران قابل تحمل باشد. البته خواننده گرامی آگاه است که آن چه می‌آید تصور و ترسیم یک مسیر بالقوه است، این که چنین چیزی بالفعل رخ دهد تابع پارامترهای فراوانی است که آینده در مقابل این راه قرار خواهد داد. اما این بار برخلاف خرداد ۱۳۷۶ و خرداد ۱۳۸۸ و قبل از این که اصلاح طلبان و اعوان و انصار آن در داخل و خارج از کشور چتر نجات را برای حفظ نظام باز کنند، می‌توانیم با اتکاء به شناختی که از ماهیت و روش کار این «پاسداران سیاسی» نظام، -معروف به اصلاح طلبان-، پیدا کرده‌ایم، خود را برای مقابله با این چرخ پنجم دیکتاتوری اسلامی آماده سازیم.

فایده‌ی نوشته هایی از این دست این است که، حتی اگر درصدی هم به واقعیت آن چه می‌تواند رخ دهد نزدیک باشند، سبب هشیاری و کسب آمادگی توسط مردم در داخل کشور و اپوزیسیون در خارج از کشور می‌شوند. برخلاف دو تجربه‌ی تاریخی ۷۶ و ۸۸ که با هدف آچمز کردن جامعه و مخالفین صورت گرفت، این دفعه، حتی قبل از این که این روند احتمالی کلید بخورد، می‌توانیم شناختی دقیق از مکانیزم‌های آن پیدا کنیم و در جهت خنثی سازی طرح آنها کسب آمادگی نماییم. ما در جبهه‌ی جمهوری دوم ایران این را وظیفه‌ی خود قرار داده‌ایم که تمام امکان‌ها برای تأمین نوعی از بقاء و ماندگاری برای بخش‌های مختلف نظام ضد مردمی اسلامی را از آنها سلب کنیم. این وسواس شامل جناح‌های تشکیل دهنده‌ی رژیم است، نه مدیران کاری دستگاه دولت. در این راستا هم وظیفه‌ی خود می‌دانیم که به محض بروز یک احتمال، که بوی تداوم بخشیدن به شکلی یا ذره‌ای از نظام فساد حاکم را بدهد، آن را مورد نقد و بررسی و معرفی قرار داده و بازی آلوده‌ی آنها را از پیش-و تکرار می‌کنم-، از پیش، افشاء کنیم. این نوشتار نیز با این هدف است تا همگی نیک بدانیم کارکرد تاریخی جریان جرثومه‌های اصلاح طلبِ ساخته‌ی دستگاه‌های فرهنگی-اطلاعاتی رژیم جمهوری اسلامی در سر بزنگاه سقوط نظام عزیزشان چه می‌تواند باشد. همان جرثومه هایی که برای رژیمی که جوانانی چون زانیار و لقمان مرادی و حسین امیرپناهی (ها) را اعدام می‌کند، سفارش می‌کنند که کشتار ۶۷ را دیگر مطرح نکنید. بی خبر از آن که نه می‌بخشیم، نه فراموش می‌کنیم.

***

بررسی یک احتمال:

روند استحاله‌ی رژیم دارای چهار بُعد خواهد بود: سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی. تقدم و تأخر تحولات نیز بر همین اساس خواهد بود. نخست اصلاحات سیاسی، بعد تغییرات اقتصادی، سپس دگرگونی‌های محدود اجتماعی و در نهایت برخی تحولات فرهنگی.

اصلاحات سیاسی مورد نظر در درجه‌ی اول باز می‌گردد به حذف مقام ولایت فقیه و واگذاری اختیارات آن به نهادهایی که می‌توانند بقای خود را در جریان استحاله حفظ کنند. برخی از نهادها در این میان همراه با ولایت فقیه جایگاه یا کارکرد سابق خود و یا هر دو را از دست می‌دهند. مجمع تشخیص مصلحت نظام، مجلس خبرگان رهبری و شورای نگهبان از این جمله‌اند. پاره‌ای از نهادها کارکردهای غیر رسمی خود را از دست می‌دهند، مانند نهاد سپاه پاسداران و متعلقات آن و دخالت هایی که در عرصه‌ی سیاست داشتند. این اصلاحات نظارت استصوابی را زیر سؤال می‌برد و راه را برای دخالت وسیع تر جریان‌های سیاسی خود‌ی سابق که حذف شده یا حصر شده بودند، باز می‌کند. نه به شکل یک دمکراسی واقعی، بلکه در قالب یک شبه دمکراسی.

با تغییراتی که در سپهر سیاسی ایران رخ می‌دهد تقسیم قدرت شکل بندی جدیدی به خود می‌گیرد و تابع آن، تقسیم ثروت و مبانی مافیایی آن در کشور به چالش کشیده می‌شود. این بخش شاید مهمترین نقطه‌ی مقاومت در مقابل تغییرات سیاسی است که می‌توان در حال حاضر هم شناسایی کرد. منابع ثروت در کف نهادهایی است که به واسطه‌ی غیر انتخابی بودن صاحبان قدرت سیاسی می‌توانند آنها را در انحصار خود داشته باشند. با انتخابی شدن دولتمداران امکان حفظ این منابع ناممکن می‌شود، زیرا منطق دیگری بر عملکرد دستگاه دولت سوار می‌شود و امکان به خدمت گرفتن آن برای «خودی»‌ها محدود می‌شود. از این جاست که تغییرات اقتصادی کلید خواهد خورد. از زمانی که صاحبان ثروت و قدرت یکی نباشند، اختلاف‌ها و اصلاحات پای به پای هم خواهند رفت.

در این میان جریان‌های داخل کشوری که در سال‌های اخیر محروم واقع شده‌اند می‌توانند با تمام قوا به صحنه بازگردند. جریانات اصلاح طلب با چهره‌های شاخصی مانند موسوی، کروبی و خاتمی و یک طیف گسترده از چهره‌های درجه‌ی دوم رسانه‌ای و سیاسی در داخل و خارج از کشور به صحنه‌ی سیاسی هجوم آورده و با شبه احزاب خود، در تلاش برای کسب قدرت بر می‌آیند. پس بخش بزرگ کیک نصیب آنها می‌شود، چرا که در زمانی که اپوزیسیون خارج از کشور هنوز اجازه‌ی شرکت در روندهای انتخاباتی را نیافته است، اصلاح طلبان داخلی می‌توانند صحنه‌ی سیاسی را به نفع خویش قبضه کنند. آنها نیز، به دلیل انحصار طلبی به ارث برده شده از همزادی خویش با جناح محافظه کار، بعید است که، بدون فشار مستقیم نیروهای مردمی از پایین، راه را برای ورود تشکل‌های اپوزیسیون به هرم قدرت در داخل باز کنند. جریان اصلاح طلب امیدوار است که بتواند با استفاده از این فرصت نابی که فاز استحاله‌ی اجباری رژیم در اختیار آنها می‌گذارد، حداقل برای یک تا دو دهه، به عنوان یگانه نیروی سیاسی مطرح در داخل کشور قدرت را در چنگ خود نگه دارند.

شانس آنها را باید در این دید که چون تغییرات اقتصادی را منطبق با حفظ بافت طبقاتی و ساختارها و دست نزدن به ثروت‌های غارت شده باندهای مختلف دنبال خواهند کرد، مورد حمایت گسترده‌ی آشکار یا ضمنی جناح‌های دیگر قدرتمند نیز قرار خواهند گرفت. زمانی که دولت در اختیار اصلاح طلبان باشد آنها از غارتگران بزرگ متعلق به جناح‌های دیگر حساب پس نخواهند گرفت؛ بلکه تلاش خواهند کرد، با تشویق این جناح‌ها به تغییر رنگ و چهره، آنها را به شرکای اقتصادی موجه برای شرکت‌های بزرگ غربی تبدیل سازند. به عبارتی، نقش محلل و واسطه را میان سرمایه داری سنتی بازاری-آخوندی-پاسداری سابق و سرمایه داری مالی-نفتی جهانی نوین ایفاء کنند. این برای آنها یک ضمانت بقا و موفقیت دو طرفه‌ی درونی و بیرونی فراهم خواهد کرد. این جاست که می‌توانیم به چرایی حمایت بی شائبه‌ی رسانه‌های مهم فارسی زبان غربی (رادیو فردا، بی بی سی، دویچه وله، من و تو و…) از جریان اصلاح طلب و استقرار آنها در سطوح مدیریتی این رسانه‌ها پرده برداریم. دلیل آن این است که شرکت‌های بزرگ غربی که در کمین بازار، نیروی کار و منابع طبیعی ایران هستند نیک می‌دانند اصلاح طلبان بهترین نیروی سیاسی برای اهداف استراتژیک آنها هستند. حتی بهتر از جریان سلطنت طلب که از حیث اقتصادی و اجتماعی همین طرح را در دستور کار دارد.

مزیت آنها نسبت به سلطنت طلبان در نگاه نظام سرمایه داری جهانی در این است که از یک سو قادر به مدیریت چرخش نظام سیاسی ایران در پیچ حساس و تند تبدیل از یک رژیم اسلامی تروریست پرور به یک رژیم معتدل اهل گشایش می‌باشند و از طرف دیگر، آمادگی لازم برای ادغام اقتصاد ایران را در درون اقتصاد جهانی دارند. آنها به دلیل سابقه‌ی پشتیبانی اجتماعی خود در میان طبقه‌ی متوسط ایرانی همچنان می‌توانند لایه‌های مرفه جامعه را با خود داشته باشند و با وعده‌ی رفاه به لایه‌های میانی یا تضعیف شده، آنها را پشت سر خویش قرار دهند. مزیت دیگر اصلاح طلبان، بی وطنی آنها و نداشتن تعصب در مورد منافع ملی است. اصلاح طلبان در روایت‌های نرم رفسنجانی و روحانی یا روایت پررنگ تر خاتمی نشان داده‌اند که قادر به واگذاری قراردهای با سود نجومی به کمپانی‌های بزرگ غربی، بدون درنظر گرفتن کمترین اهمیتی برای حفظ ثروت‌های ملی می‌باشند. (قرارداد طلایی توتال در سال ۲۰۰۳ و اظهارات بی شرمانه‌ی اخیر جواد ظریف در مورد ماهیگیری صنعتی چینی‌ها دو گواه در این موردند.)

این نیروی اصلاح طلب می‌تواند یگانه کاندیدای مناسب برای گذر غیر نظامی-غیر رادیکال رژیم جمهوری اسلامی به سوی یک حکومت متعارف در خدمت سرمایه داری جهانی باشد. البته این‌ها کاندیدای مناسب جنگ طلبان آمریکایی-اسرائیلی نیستند. به همین دلیل باید تخلیه خاورمیانه از نیروی قدس سپاه و نیز به رسمیت شناختن اسرائیل را جزو منوی مقبول واقع شدن خویش قرار دهند.

از حیث اقتصادی آن چه در حال گذشتن است در واقع امر نوعی زمینه سازی برای سیاست آزاد سازی کاملی است که اصلاح طلبان در آن مقطع دنبال خواهند کرد. بالارفتن قابل پیش بینی قیمت ارز، در ورای هیاهو‌ها، هم ابزار پرکردن صندوق‌های خالی دولت روحانی وهم بخش ضروری همسان سازی نسبی قیمت‌های داخل و خارج است. در این میان البته که میلیون‌ها ایرانی فقیرتر و گرسنه تر خواهند شد، اما چه باک. وقتی قرار است از شر روسری اجباری خلاص شوند باید پذیرای هزینه‌ی سنگینی برای آن باشند.

همه چیز دست در دست هم دارد پیش می‌رود تا اگر فرایند استحاله‌ی اجباری آغاز شد، اصلاح طلبان به عنوان «امین» نظام اسلامی بتوانند مسئولیت تاریخی خود، که همانا بیرون کشیدن جمهوری اسلامی از باتلاق کنونی است را بر عهده گیرند. بار این آماده سازی را هم بر دوش مردم و مزدبگیران گذاشته اند.

آنها اقتصاد کشور را با روش حراج مشترک اداره خواهند کرد. یعنی هم دست شرکت‌های بزرگ غربی را باز می‌گذارند که بیایند و آن کنند که می‌خواهند و هم به غول نقدینگی حاضر در دست «خودی»‌ها اجازه می‌دهند که خود را، با رعایت برخی استانداردهای سرمایه داری جهانی، آماده شراکت کنند. اصلاح طلبان آن گرمایی هستند که به پیله‌ی کرم ابریشمِ ثروت‌های بادآورده اجازه می‌دهد در فضایی همسو با نهادهای اقتصاد جهانی، به صورت پروانه‌ای خوش خط و خال بیرون آیند تا دیگر کسی چیزی از کثافت کاری‌های میلیاردهای غارت شده نهادها، بنیادها، شرکت‌های وابسته به سپاه یا بنگاه‌های متعلق به موئتلفه‌ی اسلامی نه بپرسد نه چیزی بیابد. آنها در پی این هستند که ثروت‌های آلوده‌ی خامنه‌ای و رئیسی و اعلم الهدی و میلیاردهای مافیایی انباشته شده‌ی سرداران سپاه و سپرده‌های بانکی بازاری‌های تازه مسلمان مؤتلفه را در سرمایه گذاری‌های تمیز و قانونی توتال و بریتیش پترولیوم و پژو و رنو ترکیب کنند تا از امتزاج آنها، نه دیگر رّدی از دزدی‌ها باقی ماند نه صحبتی از غارت‌ها و نه سایه‌ی پیوند با شبکه‌های تروریستی و پولشویی. همه خوشحال، همه راضی. 

با حراج نفت و گاز ایران از یکسو و در اختیار گذاشتن میلیون‌ها نیروی کار به قیمت یک دهم نیروی کار کشورهای سرمایه داری از سوی دیگر، هم رضایت واشنگتن و لندن و پاریس و برلین را جلب کنند و هم جوان درمانده‌ی فارغ التحصیل بیکار را به عنوان رای دهنده به پای صندوق‌های انتخابات شبه دمکراسی کلنگی خود بکشند. قرار است با یک تیر چند نشان بزنند.

تئوریسن‌های آنها مانند حجاریان و تاج زاده و کدیور و سروش و مهاجرانی بستر نظری این کار را فراهم کرده‌اند و مدیران رده‌های بالای وزارتخانه‌ها آماده‌اند تا با اشارتی، دانش خود را در این مسیر به کار گیرند، به شرط آن که دستمزد نسبی خوبی نصیبشان شده و البته مصرف الکل پس از پرکاری هم دیگر باعث شلاق نشود.

از حیث اجتماعی، با تغییرات اقتصادی، بخشی از طبقه‌ی متوسط دوباره جان می‌گیرد و می‌تواند نقش جامعه شناختی «حائل» میان محرومان و جاماندگان از قطار ادغام در اقتصاد جهانی و حاکمیت را ایفاء کند. شبکه‌های مجازی و رسانه‌های در خدمت آنها می‌توانند نقش نرمش گر اجتماعی را ایفاء کرده و رادیکالیسم طبقاتی را محدود و مهار سازند. اگرهم موفق نشوند، همیشه براداران سپاهی و گارد ضد شورش هستند که بقای اسلام را تضمین کنند. در نهایت با اصول گرا یا با اصلاح طلب آن چه مهم است حفظ ساختارهاست.

به تدریج، طبقه‌ی متوسط که طعم رفاه نسبی کسب شده از خدمتگزاری سرمایه داری جهانی را می‌چشد شروع به دفاع از این روند استحاله کرده و شانس رشد جریان‌های سیاسی رادیکال را کاهش می‌دهد. این امر به تقویت بی سابقه‌ی نئولیبرالیسم در ایران می‌انجامد، تا آن جا که در یک دهه، حتی اصلاح طلبان نیز برای ادامه‌ی کار مناسب نخواهند بود و نیروهای دست راستی تر طرفدار بازار آزاد، با ساماندهی سیاسی خود، آماده‌ی بر عهده گرفتن ادامه‌ی کار خواهند بود. احزاب دست راستی پرو-غربی مثل قارچ رشد خواهند کرد و جریان‌های فکری آنها مانند «چراغ آزادی» و «توانا» که جاده صاف کن نئولیبرالیسم میان جوانان ایرانی بوده‌اند حاصل کشت خود را درو خواهند کرد.

بخشی از نیروهای محروم جامعه که توانسته با فروش نیروی کار خود نان بخور و نمیری که هم اکنون از آن محروم است را بیابد، تلاش خواهد کرد که به نظم اجتماعی جدید حاکم وفادار بماند تا مبادا دوباره حداقل‌ها را از دست دهد. امری که باز هم قشرهای اجتماعی پایین جامعه را محافظه کارتر کرده و پایه‌های اجتماعی چپ گرایی و انقلابی گری را ضعیف و ضعیف تر خواهد ساخت.

با این حساب می‌مانند بخشی از نیروهای اجتماعی جا مانده از قافله که مثل هر کشور سرمایه داری دیگری در دو مکان جای داده خواهد شد: در زندان‌ها و در کنار خیابان‌ها. سیستم خیریه و گداپروری قسمتی از آنها را تا فرارسیدن بحران اقتصادی بعدی زنده نگه خواهد داشت. حاشیه نشینی غوغا خواهد کرد، حتی بیش از حالا. حذف یارانه‌ها و گرفتن به مرگ و راضی کردن جامعه به تب بخشی از این استراتژی است که اینک و با شوک‌های پیاپی تورمی در حال پیاده کردن است.

این امر در حوزه‌ی فرهنگی نیز جامعه را به سوی نوعی از لذت گرایی مصلحت گرا و محافظه کار با هنر و ادبیات و سینمای خاص خود خواهند کشاند. تلاشی برای یافتن معنا در جامعه‌ای که فرایند معناسازی در آن ارزش‌های اخلاقی و انسانی را به کناری گذاشته و به جای آن، تلاش برای ثروت اندوزی و تجمل و اشرافی گری حرف اول و وسط و آخر را می‌زند. چیزی شبیه به تفاله‌ی فرهنگ نئولیبرالیسم سرمایه داری در کشورهای مرکز.

***

این کلیات آن چشم اندازی است که برای استحاله‌ی اجباری رژیم جمهوری اسلامی قابل تصور است. اصلاح طلبان، این مهره‌های همیشه وفادار به نظام و روایت «رحمانی» و حتی «سکولار» اسلام آن، بهترین قابله‌ای هستند که می‌توانند درد این زایمان را برای نظام به حداقل برسانند، تا این فرزند کریه روایت «رفرم» شده حکومت ضد انسانی

اسلامی از آن بیرون آید. اصلاح طلبان که از زمان کنفرانس برلین تاکنون با استتاری ظریف در میان اپوزیسیون فاقد خط مرز خارج از کشور پرسه زده‌اند و خود را جا کرده‌اند امیدوارند که به سان تجربه‌ی ۱۳۷۶ و ۱۳۸۸ بتوانند بخش‌های عمده‌ای از نیروهای باصطلاح اپوزیسیون و حجم قابل توجه‌ای از ایرانیان خارج از کشور که در این سال‌ها با رژیم حشر و نشر داشته‌اند را به موقع در مسیر استحاله بسیج کرده و با خود داشته باشند. مجموع برنامه‌های پرگار در بی بی سی یکی از شاخص‌های مشخص بسترسازی فکری برای این منظور مأموریتی است.

این که عمر جریان استحاله چقدر باشد، خیلی مشخص و مطمئن نیست. این که اصلاح طلبان بتوانند ماشین ترمز کنده‌ی نظام را از این پیچ تند تاریخ خود عبور دهند، از نامطمئن ترین سناریوهاست. به همین دلیل نیز حرف از استحاله‌ی اجباری زدیم، یعنی اصلاحاتی ناگزیر با آینده‌ای نامطمئن. در واقع پارامترهای بسیاری مانند بحران حاد زیست محیطی می‌توانند کل اتاق زایمان را زیر و رو و کاری کند که بچه، مرده زا شود یا حتی سرخور*. این البته که خود بخودی نیست و در گرو هشیاری و اقدام به موقع نیروهای برانداز است. نیروهای اجتماعی تغییرطلب و هشیار به همراه نیروهای برانداز و مردمی خارج از کشور می‌توانند به راحتی این بازی اصلاح طلبان را از چنگ آنها درآورده و این پاسداران سیاسی نظام را به همراه سایر جناح‌های آن به گورستان تاریخ بسپارند. این شدنی است و نیاز به اراده‌ی سازمان یافته‌ی ما دارد.

مقالات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *