رامین کامران – ۱۵ فوریه ۲۰۱۹
این اواخر صحبت از جمهوری خواهی رواج گرفته. نه فقط به دلیل مخالفت با رضا پهلوی، بل به این دلیل که اول بار است که جمهوری به طور جدی آلترناتیو شده.
در هر جای تاریخ جمهوری برقرار گشته، در دنبالۀ پادشاهی و در واکنش نسبت به پادشاهی بوده است و پس از بر پا شدن جمهوری، با هر گونه تشبه این نظام به پادشاهی مبارزه شده است.
اولین و شاخص ترین نمونۀ این امر، جمهوری روم قدیم است. بزرگترین اتهام سیاسی که میشد در آن به حکام زد، این بود که خیال شاهی در سر دارند. بسیاری با این اتهام به قتل رسیدند که معروفترینشان یولیوس قیصر است. حتی امپراتوران روم، هیچگاه از عنوان پادشاه استفاده ننمودند ـ امپراتور معنای فرمانروا میداد و قیصر هم یادگار یولیوس بود. در آمریکا هم نه فقط جدا شدن، بلکه دوری جستن از آداب پادشاهی کشور مادر که انگلستان باشد، یکی از شاخصهای رفتاری و سامان دادن نظام جمهوری بود. جرج واشنگتن پیشنهاد سلطنت را رد کرد و خود بیش از دو دوره در مقام ریاست جمهور نماند، تا حدی برای این قدرت ترسیم نماید و بخصوص از ارثی شدن آن جلوگیری کند. داستان فرانسه و انقلابش هم که از این هر دو نمونه برای ایرانیان آشناتر است. واکنش علیه سلطنت چنان عمیق بود که در نهایت و بعد از حدود یک قرن کشمکش، بالاخره جمهوری پایدار گشت.
ولی در ایران چنین واکنشی را نسبت به سلطنت شاهد نیستیم. اول از همه به این خاطر که در کشور ما، عرضۀ فکر جمهوری، در ابتدا توسط گروه های چپگرا و تندرو صورت گرفته و هیچگاه در نظر عموم مردم، جدی جلوه نکرده تا واقعاً به سوی آن کشش پیدا کنند ـ حرف از حد نوعی فانتزی سیاسی جلوتر نرفته. عرضۀ گزینۀ جمهوری هم که در انقلاب واقع گشت، در حقیقت ترجمۀ منطبق با موقعیت از مقصود خمینی بود که خودش به درستی آنرا با عبارت «حکومت اسلامی» بیان مینمود و نه جمهوری. از دید وی قرار بر این بود که در این نظام، دین حکومت کند و نه فرد. ولی در عمل و به دلایل منطقی، تبدیل به سلطنت ولایت فقیه شد. سر و ته جمهوری هم با انتخابات ادواری و البته قلابی، هم آورده شد. خلاصه، چنانکه تحلیلگران بر آن انگشت نهاده اند، از انقلاب به این سو، سلطنت، حال به اشکال گوناگون، در ایران تداوم یافته است.
من تصور میکنم که روحیهُ جمهوری خواهی به معنای دقیق و درست کلمه، ظرف سالهای اخیر است که واقعاً شروع به رشد و توسعه کرده است. این پس زدن تمرکز مادام العمر قدرت به عنوان سرچشمهُ فساد، تازه دارد در ایران پا میگیرد. از زمانی که جمهوری جداً صورت آلترناتیو گرفته، کاری که جبههُ جمهوری دوم در آن سهم جدی دارد. این خواست از نوعی نیست که در کشورهای تازه تأسیس و فاقد سابقهُ تاریخی در جهان سوم، دیده ایم. بل درست مثل مدلهای غربی، برخاسته از تجربهُ سلطنت است و بیان پس زدن آن.
همانطور که مشروطیت ما، برخلاف ادعای بد خواهان و منتقدان تنگ نظرش، به هیچوجه تقلید کورکورانه از اروپا نبود و قانون اساسیش هم ترجمه نبود؛ همان گونه که خواست جدایی دین و دولت که ظرف یک دههُ اخیر در کشور ما رشد بسیار کرده، باز درست از موقعیتی مشابه با اروپا و از دل جامعه زاده شده و از سوی دولت تحمیل نشده؛ جمهوری خواهی ما هم میرود که همان راه نمونه های بزرگ غربی را طی کند، با واکنش منطقی و سالم نسبت به هر گونه سلطنت.
این مقاله برای سایت (iranliberal.com) نوشته شده است و نقل آن با ذکر مأخذ آزاد است