چرا جبهۀ جمهوری دوم راهگشای پیروزی است؟


رامین کامران – ۲۵ دی ماه ۹۷

اپوزیسیون ایران به بازاری شباهت دارد بسیار آزاد و فارغ از هر نوع قاعده و قانون که رقابت در آن به حد اعلی شدید است، بسیار شبیه به فرضیه پردازی نولیبرالی. رقابت بر سر قدرت است و به وسیلۀ قدرت، قانونی هم در کار نیست، مگر قوانین کشورهایی که رقبا در آنها سکونت دارند، وگرنه خود بازی قانونی ندارد.
ج ج ۲ حدود شش ماه است که با آگاهی کامل وارد این میدان شده و کار خود را در این فضا شروع کرده و ظرف این مدت توانسته خود را به بسیاری بشناساند. روشن است که این جبهه، یکی از پاهای جدیست برای جهت دادن به جنبش اعتراضی مردم و به تبع، شکل دادن به ایران آینده، از ورای تعیین نظام سیاسی کشور.
ادعای اینکه ما برنده خواهیم بود، در بازاری اینچنین رقابتی، ادعای جدیدی نیست و باید پذیرفت که همه چنین تصور و چنین مدعایی دارند. تصور من این است که ج ج ۲ توان بیشتری در این رقابت دارد و به همین دلیل است که میتواند راهگشای پیروزی باشد. راجع به همین هم خیال دارم برای شما صحبت بکنم.
امروز، همه ـ چنانکه انتظار میرود ـ بیشتر چشم به گروه هایی دارند که سر و صدایشان بیشتر است و از بابت تبلیغاتی بیشتر در معرض دید قرار دارند. در اوضاع فعلی از سه گروه نام برده میشود. یکی پهلوی طلب ها، دیگر اصلاح طلب ها و سپس مجاهدین. گروه آخر چنان جدی نیست که لازم باشد در تحلیل واردش کنیم. برای حلاجی مطلب، از همان دوتای اول شروع میکنم. هدف من نشان دادن این است که هرچند ممکن است برخی تصور کنند که اینها قدرت بیشتری از ما دارند، تصور خطاست و قدرت ما بیشتر است. ببینیم چطور.

۱ چرا تصور میکنیم دیگران بخت بیشتری دارند؟
آنچه ما تصور میکنیم این دو گروه صاحبند و به همین جهت از دیگران و از جمله از جبهه، جلو هستند، چیزهایی است که میتوان زیر سرفصل «قدرت» جمعشان کرد که گفتیم اصل دعواست. به جزئیاتش نگاهی بکنیم. آن چیزی که «قدرت» یک گروه سیاسی مینامیم چیست و از چه قرار است.

اول پایۀ مبارزه، داشتن نفر است. ما تصور میکنیم که اینها از نفرات بیشتر برخوردارند و به همین دلیل، به دلیل داشتن لشکر پرشمار، قادرند که سیر حوادث را به میل خود رقم بزنند.
طبعاً سرشماری از طرفداران این و آن گروه فکری ممکن نیست و مثل ایران نظام قدیم که سرشماری مستقیم در آن مقدور نبود و شمار ساکنان هر شهر را از میزان مصرف آرد نانوایی ها، تخمین میزدند، ما هم دائم در حال تخمین هستیم و البته برخی هم مشغول جهت دادن به این تخمین ها، یا به عبارت ساده تر، تقلب.
اول معیاری که همۀ ما به کار میگیریم، تخمین اینترنتی است. از شمار بازدید کنندگان سایتها یا تماشاچیان ویدیو ها و از این قبیل. بهترین محل تقلب هم البته همین جاست. انواعش را دیده ایم. کلکهایش هم کمابیش برای همه شناخته شده است. این، به تصور من، سست ترین ترتیب کار است. این ارقام کمتر از هر رقمی قابل قبول است.
مورد دیگر که جدی تر به نظر میاید، این است که ببینیم هر گروه چه تعدادی را میتواند روانۀ خیابان بکند و به عبارت دیگر در «وزن کشی» امتیازی بیش از دیگران بیاورد. ولی این معیار هم خیلی روشن نیست. برای اینکه کسی تا به حال دسته ای را با علامت و منظم به خیابان نیاورده است. میتینگ و تظاهرات حزبی در ایران نداشته ایم. هر جا صحبت از خیابان است، تظاهرات است، مردم هستند، شعار هایی هم شنیده میشود. البته نه معلوم است که چند نفر شعار میدهند و نه اینکه از اول تا به آخر گردهمایی، چه شعار هایی داده شده. اینجا هم قرار است ویدیو های کوتاهی که پخش میشود، مشت نمونۀ خروار باشد. طبعاً هر کس ویدیو و خبر خود را میاورد و تفسیر خود را. نتیجه گیری که میکنیم، کلی است و همیشه محل بحث دارد.
شمار شرکت کنندگان در انواع گردهمایی ها در خارج از کشور نیز هست. البته تعداد این نوع جلسات خیلی زیاد نیست و از این مهمتر، معمولاً، از گروه به گروه، تعداد شرکت کنندگان هم خیلی توفیر نمیکند. معمولاً چند ده نفری جمع میشوند و به سخنان چند نفری گوش میدهند. این معیار، از بقیه جدی گرفتنی تر است. چون هم شمارش مستقیم است و هم اینکه بستگی یا لااقل علائق سیاسی حضار، به نسبت مشخص است.
اصلاح طلبان البته میکوشند مدرک دیگری عرضه کنند که رأی گیری است. انواع و اقسام انتخاباتی که اینها مردم را به شرکت در آنها دعوت کرده اند، به حساب جمع شدن طرفداران خودشان منظور مینمایند. اول از همه شمار کل شرکت کنندگان را به پای خود مینویسند، گویی طرف مقابل که همانقدر خمینی چی است، هیچ طرفداری نداشته که پای صندوق بیاورد؛ بعد هم هر رأیی که به نامزدان شان داده شده، به حساب طرفداری از اصلاح طلبی میگذارند که هیچکدام جدی گرفتنی نیست؛ در نهایت هم، اگر فرصت دست داد، صحبت از انواع تقلب میکنند تا مدعی شوند که برنده خودشان بوده اند و اصولاً همیشه برنده اند! خلاصه گفتار تبلیغاتی خود را طوری میچینند که یعنی ما بیشترین طرفدار را در ایران داریم. سخنشان البته خیلی جدی گرفته نمیشود، ولی داشتن رسانه های فراوان، به آنها امکان میدهد تا در همه جا بپراکنندش.

پایۀ دوم، ملزومات است. البته اصطلاح ملزومات، به دلیل اینکه عملیات ارتشی را به ذهن تداعی منماید، ممکن است، توجه را به فشنگ و توپ و تانک و… جلب نماید. طبیعی است که در اینجا، مقصود از ملزومات اینها نیست. هر مبارزه ای ملزومات خود را میطلبد و در اینجا ملزومات، اول از همه عبارت است از امکانات مالی، سپس رسانه ای و آخر سازمانی. سازمان، هر جا افراد حاضر بودند، خود بخود پدیدار نمیشود. سازمان، روش یا به عبارتی اسباب استفادۀ درست از افراد است که با هر انگیزه ای دور آن جمع شده اند.
در اینجا روشن است که امکانات پهلوی طلبان و اصلاح طلبان بیش از رقباست. هر گروه امکانات مستقل دارد. برای پهلوی میراث مانده از پدر که البته در دست مادر اوست و به طرز بسیار محدودی هزینه میشود، برای اصلاح طلبان، ثروت رفسنجانی. ولی هر دو گروه از پشتیبانی خارجی قابل توجه نیز نیز بهره میبرند و نقداً این آخری است که کارساز است.
سازماندهی در هر دو گروه، نسبتاً ابتدایی است. طرفداران پهلوی. کلاً مجموعۀ ثابتی را تشکیل میدهند که سالهاست تحت عناوین سازمانی مختلف گرد هم آمده اند و میایند. از آنجا که خود این سازمانها، به طور فصلی جا به یکدیگر میسپارند و هر کدام بعد از گذراندن دورۀ اوجی که با تأسیسشان مقارن است، به سایه میرود، نفس این جا به جایی نظری جلب نمیکند. بخصوص که این تغییرات در ترکیب جمعیتی طرفداران پهلوی، دگرگونی چشمگیری ایجاد نمیکند. در هنگام تأسیس هر دستگاه، با بیشترین شمار جمع میشوند، بعد تحلیل میروند، تا نوبت بعد و سازمان بعدی.
در مورد اصلاح طلبان، کار متفاوت است. اول به این دلیل که سازمان یا سازمانهای مشخصی ندارند که حول آنها فعالیت نمایند و کلاً مانند ابری هستند که شکل و حد و حدودش، دائم تغییر میکند، ولی اجزایش کمابیش ثابت هستند. در ایران البته عناوین سازمانی دارند و حول آنها کار سیاسی میکنند، ولی اینها هم سازمانهایی است که بیشتر اعضایش همان کادرهای اصلاح طلب هستند و عضو و پیرو مردمی ندارند. نقطۀ قوت اصلی این گروه که از ابتدا بیشتر جنبشی رسانه ای بوده است، شبکۀ رسانه ای در داخل است و سپس نفوذ رسانه ای در خارج. بیشترین ابراز وجودشان به عنوان گروه سیاسی، در همین سطح صورت میگیرد. این عبای کلفت را که از تنشان در بیاورید، لاغری اندامشان هویدا میگردد.

پایۀ سوم، تا اینجا که دیده ایم، پشتیبانی خارجی است که اسباب اصلی تهیۀ ملزومات است. البته یاوری سیاسی و دیپلماتیک را هم باید در نظر داشت.
در اینجا مطلب بسیار روشن است. هر دو گروه، کاملاً از پشتیبانی خارجی، یعنی آمریکا و متحدان اروپایی و منطقه ایش، برخوردارند. مسئله بسیار صریح است. اگر فرقی باشد، در این است که پهلوی و طرفدارانش، نه تنها این مسئله را به هیچوجه پنهان نمیکنند، آنرا به عنوان امتیازی عرضه میکنند کارساز و به این ترتیب کسانی را هم که به صراحت، یا به طور ضمنی، وقوع تغییرات مطلوب در ایران را وابسته به قدرت و دخالت خارجی میدانند، به خود جلب مینمایند.
در مورد اصلاح طلبان، ترتیب کار قدری متفاوت است. بهره وری اینها از کمک خارجی، بیشتر به صورت یاوری رسانه ای خود مینماید. نه به این صورت که برایشان تبلیغ بشود، به صورت عرضۀ میدان باز نفوذ در رسانه های دولتی فارسی زبان در خارج از کشور. این امر که بعد از ختم جنبش سبز واقع گشت، از دید هیچکس پنهان نمانده است و به اصلاح طلبان فرصت داده تا نوعی انحصار رسانه ای در این حوزه برقرار سازند و از قبلش بهرۀ بسیار ببرند. طبعاً خود آنها، به دلیل سابقۀ اسلامگرایی و سالها خط و نشان کشیدن برای آمریکا، تمایل چندانی به نمایش و حتی قبول این پشتیبانی ندارند، ولی حقیقت هم پنهان کردنی نیست. یاوری مالی البته جداست و از قرائن چنین برمیاید که برقرار است. این نکته را هم که برخی از اصلاح طلبان، به تفاریق به جرگۀ اعضای انواع گروه های نو محافظه کار پیوسته اند، نباید از قلم انداخت. این تحول که استثنایی و مربوط به یک نفر و دو نفر نیست، حکایت از عمق تکیه به خارجی میکند و مکمل سیاست امتیاز ده اصلاح طلبان داخل کشور نسبت به غرب است. 
اینرا هم اضافه کنم که در جلب کمک خارجی که در مورد هر دو گروه، از منبع واحد تأمین میگردد، بینشان رقابت هست که صحنه هایش را دائم شاهدیم. نشانۀ اینکه هر دو به نقش آن در دوام حیات سیاسی خویش آگاهند. این کمک برایشان حیاتی است.

وضعیت ما چیست در مقایسه؟ قاعدتاً وقتی قدرت را معیار قرار میدهیم و شاخصهایش را هم معین میکنیم، باید قدرت ج ج ۲ را در همین سه زمینه بسنجیم تا نتیجۀ مقایسه روشن شود. این معیار ها را که نگاه کنیم، خواهیم دید که وضع، لااقل به ظاهر، از چه قرار است.
از بابت لشکر، ما در ابتدای راه قرار داریم. تعداد افرادی که تا به حال به ما پیوسته اند و با ما همکاری میکنند، چندان پرشمار نیست و از بابت تعداد کادرهایمان، از هر دو گروهی که شمرده شد، عقب هستیم. اسباب و اتوبوس و ساندیس و بلیت طیاره و چلوکباب هم نداریم. ولی این عقب بودن چندان معنایی ندارد، چون آنها هم چندان نفری ندارند. چیزی که هست، قادر به بزرگنمایی نیستیم. آنچه کم داریم، این است. رقبایمان، برعکس، به یاری قدرت رسانه ای، توان بزرگ نمودن خود را دارند.
ملزوماتمان محدود است. امکانات مالی ما چندان نیست و از حد چند سایت و یک تلویزیون فراتر نمیرود. طبعاً برد سخنمان نیز به این ترتیب محدود میگردد، هرچند نه آن اندازه که تصور میشود.
آخر از همه اینکه پایۀ کارمان بر استقلال ایران است، به معنای اینکه مردم خود مملکت، باید برای سرنوشتشان تصمیم بگیرند و برای این کار، باید خود مخارج آزادیشان را تقبل کنند. به دلیل همین انتخاب، نه تنها پشتیبانی خارجی نداریم، از اول قرار هم نبوده که داشته باشیم و البته طبیعیست که به این ترتیب، هیچ قدرت خارجی هم نمیاید خودش داوطلب کمک به ما بشود ـ کمااینکه تا به حال نشده است. با در نظر گرفتن اینکه برتری عملی رقبایمان نسبت به ما، بیشتر از همین نکته برمیخیزد، باید بگویم چیزی را که که ما نقطۀ قوت خود میدانیم، در عمل و نقداً میتواند از سوی برخی، اسباب ضعف ما به شمار بیاید.

۲ چرا چنین نیست
به این ترتیب و با تصویر کلاً واقع بینانه ای که به شما عرضه کردم، خواهید پرسید که پس چطور ادعا میکنم که ج ج ۲ راهگشای پیروزی است و نه رقبایش که از همه شان بیشتر میبینیم و بیشتر میشنویم.
به دو دلیل.
یکی اینکه هر چه تا اینجا از نظر گذراندیم، تصویری بود از قدرت خام، مثل اینکه فقط تسلیحات دو طرف را بشماریم و با هم مقایسه کنیم و بر این اساس نتیجۀ مبارزه را از پیش تعیین شده بدانیم. قدرت خام، به خودی خود کارآمد نیست. قدرت باید در قالبهایی ریخته شود که کارآمدش سازد. باید این قالبها را هم شناخت و در نظر گرفت.
دوم اینکه تصاویر آشنایی که به شما عرضه کردم، هر دو تصاویری ایستاست، مثل عکسی است که از موقعیت فعلی انداخته ایم، در صورتیکه واقعیت به فیلم سینمایی شبیه تر است تا عکس و به همین دلیل باید به پویای موقعیت توجه کرد.
وقتی به این دو عامل مهم دقت کردیم، معلوم خواهد شد که امکانات ج ج ۲ برای پیروزی، نه فقط پیروزی خود، بلکه پیروزی ملت ایران، بسیار بیشتر از رقبایی است که به ظاهر قویتر جلوه میکنند.

ما هدف داریم، هدفی روشن و مشخص که اجزایش با یکدیگر هماهنگ است.
بقیه مدعی هدف هستند، ولی اهدافشان دچار تناقض درونی است و اصلاً قابل عرضه نیست.
طرح اصلاح طلبان دچار تناقض درونی است. به این دلیل ساده که مدعیند اسلام را با دمکراسی و آزادی آشتی خواهند داد. چنین چیزی غیر ممکن است و طبیعی است که اصرار و تبلیغ، قادر به رفع این اشکال اساس نیست. اگر هم بخواهیم، هدفشان را، نه از روی حرف، بلکه ترتیب عملشان، تشخیص بدهیم، نگاه داشتن همین نظام است، بدون ولایت فقیه. گذشته از ممکن بودن یا نبودن، این روشن است که چنین چیزی مطلوب ملت ایران نیست و به همین دلیل هم به صراحت قابل عرضه نیست. حرف آنها در حقیقت تداوم جمهوری اسلامی است به زعامت خودشان، همین و نه بیش.
مورد پهلوی طلبان هم تفاوت چندانی با قبلی ندارد. تناقضش در ادعای آشتی دادن گفتار نظری دمکراتیک است با گفتار تاریخی قدردانی از حکومت اتوریتر. این کاریست که سالها پیش، داریوش همایون پایه اش را گذاشت و تناقضش از همان ابتدا روشن بود. رفع این تناقضها در عمل اجتناب ناپذیر است و از همینجا روشن است که کدام جزء بر دیگری پیروز خواهد شد: جزء اتوریتر. گرایش رضا پهلوی که تا به حال هیچ انتقادی از حکومت پدر و پدربزرگ خود نکرده است روشن است و پافشاری طرفدارانش بر این موضع، تصویر را کامل میکند. معلوم است کدام بخش سطحی است و کدامیک عمقی. روشن است که این هدف هم جذابیتی برای کسی ندارد.

ما استراتژی داریم، در خدمت آن هدف معقول و منسجم. اگر هدفتان درست طرح نشده باشد، استراتژی شما هم نمیتواند بند و بست محکم منطقی پیدا کند. دو رقیب ما گرفتار این مشکل هستند.
پهلوی طلبان استراتژی ندارند. به این دلیل که از طرحش ناتوان هستند؟ بله، بخصوص خود رضا پهلوی. این تازه دلیل اول است، ولی فقط این نیست. دلیل عمیقتر این است که اختیارش دست خودش نیست. به این دلیل که خودش تابع آمریکاست. حال تصور میکنید آمریکا استراتژی دارد؟ خیر، او هم ندارد. اگر داشت، اینهمه سال در عین صرف پولهای هنگفت، در برابر جمهوری اسلامی سرگردان نمیماند. نباید تصور کرد که هر کشور قدرتمندی، به همان نسبت که از آلات و ادوات بهره مند است، ترتیب استفادۀ کارآمد از آنها را نیز درست میداند. بیخود میگویند اپوزیسیون ایران بی عرضه است. آمریکا را با تمام توانش ببینید که چگونه چهل سال است که در برابر جمهوری اسلامی در مانده است. امکاناتش را با اپوزیسیون ایران مقایسه کنید، بعد بسنجید که عرضه اش کمتر است.
اصلاح طلبان هم کمتر از پهلوی سرگردان نیستند. هدفشان تا آنجا که از عملشان برمیاید، حذف ولایت فقیه است و نگاه داشتن باقی که به تصور من کار غیرممکنی است. غیر ممکن است چون اگر عمود خیمۀ رژیم از میان برداشته شود، همه چیز فرو خواهد ریخت. برای کار غیرممکن نمیتوان استراتژی طرح کرد یا حتی سر هم کرد. بی دلیل نیست که تمامی مساعی آنها تاکتیکی است، انتخابات و فشار از پایین و چانه زنی از بالا و… اینها همه ترفندهایی است برای مبارزۀ تاکتیکی. هیچکدام هدفی اساسی را نمیتواند تعقیب کند. اضافه کنم که تاکتیک را همه دارند و بسیاری اصلاً در همین سطح عمر میگذرانند. همه چیز یک مرحله ای و برای برد و باخت آنی. کلکهای دو ریالی.

ما رهبری داریم. ادارۀ استراتژی رهبری میخواهد و بدون آن ممکن نیست.
اول از همه، وقتی استراتژی داشته باشید میتوانید به معنای دقیق کلمه از رهبری صحبت بکنید. استراتژی را که دیدم داستانش از چه قرار است.
رهبری ما مشورتی و گروهی است. ممکن است رهبری فردی به نظر برخی کارآمدتر جلوه کند. اصولاً هم تا صحبت از رهبری میشود، همه دنبال یک نفر میگردند. اول باید در نظر داشت که رهبری فردی هم وقتی کارآمد است که در عمل جمعی باشد و متکی به مشورت. رهبری جمعی از اول و اساساً این خاصیت را داراست.
پهلوی طلبها که اصلاً دستگاهشان رهبرمدار است، تصور میکند رهبر دارند، مدعیند که دارند و به همه چنین میگویند و همین را هم نقطۀ قوت اصلی خود میشمرند. ولی رهبری در کار نیست، چون خود این شخص نه میتواند و نه میخواهد رهبر باشد؛ نه مسئولیتش را میخواهد و نه دردسرش را. در این حالت، جایگزینی که برای آن دارند همین توصیه هایی است که از خارج به آنها میشود. میبینید که هر کدام از گروه هایی هم که راه میاندازند، روشی متفاوت با دیگری را توصیه میکند و به کار میبندد. این گروه یک «چهره» دارد که میکوشد از آن نهایت بهره برداری را بکند و تا حد امکان به عنوان رهبر عرضه اش بکند. وقتی از خودتان استراتژی داشتید، میتوانید بگویید رهبری دارم. وگرنه چنین ادعایی زائد است. چون آن نیست، این هم نیست و نمیتواند باشد. وقتی که راهتان مشخص نیست، راهبر علت وجودی ندارد.
در مورد اصلاح طلبان، کار از این هم مشکلتر است. رهبر اولشان که رفسنجانی بود، از دنیا رفته. خاتمی که او هم فقط چهره ای بود که برای لبخند زدن و ژست گرفتن خوب بود و اصلاً کاری از او برنمیامد، چون قرار نبود به جایی برود. آمده بود که در فرودگاه عکس بیاندازد، قصد سفر نداشت. رهبران جنبش سبزشان هم که به تناوب، گاه رهبر خوانده میشدند و گاه چنین ادعا میشد که رهبر نیستند چون رهبر واقعی خود مردمند، موقعیتی بهتر از خاتمی نداشتند و با ختم جنبش و محصور شدن، دیگر فرصت آمدن در میدان و عکس انداختن هم ندارند. کار این گروه هم ایجاد امواج تبلیغاتی است، با تظاهر به داشتن رهبران در بند. تفاوت زیادی با پهلوی طلبها ندارند. کسانی هستند که کارهایی به نامشان انجام میشود، ولی از خودشان کاری برنمیاید و عده ای هستند که به طرق مختلف فعالیت میکنند.

ما تعریفی از پیروزی داریم. پیروزی به خودی خود و همینطور به عنوان مفهوم انتزاعی به کار مبارزه نمیاید. پیروزی باید تعریف شود تا بدانیم که به کجای کار که رسیدیم، میتوانیم ادعای پیروزی بکنیم.
تعریف ما از پیروزی نفی کامل دو بعد مذهی و استبدادی نظام اسلامی است و این در هدفمان مندرج است: جمهوری دمکراتیک و لائیک.
بقیه چنین تعریفی ندارند، حتی اگر ادعا هم بکنند. اینها در حقیقت جزئی از این چیزی را که هست میخواهند تغییر بدهند، نه همه اش را.
استبداد اتوریتر، حداکثر میتواند سکولاریسم رقیقی را برقرار کند ولی برای وجه استبدادی نظام فعلی جایگرینی غیر از استبداد جدید، ندارد. پس نفی کامل در کار نیست.
اصلاح طلبان با مذهبی بودن نظام هیچ مشکلی که ندارند، هیچ، خواستار تداوم آن هستند. میبینید که اینیکی هم نیمه کاره است و گره را باز نمیکند.
مابه آینده نظر داریم. طرحی در میان آورده ایم از ایران فردا که اساساً رو به آینده دارد، رو به ترقی دارد. دو گروه دیگر، یکی به آنچه بوده نظر دارد و دیگری از آنچه هست جلوتر نمیتواند برود.
تعریف پهلوی طلبان از جایگزین چیست؟ آنچه که قبل از انقلاب بود. اول از همه همین تصاویر تبلیغاتی کهنه ای که از انباری صدا و سیما در آورده اند و عبارت است از تصویر رسمی که رژیم آریامهری از خودش ترسیم میکرد و به خورد همه میداد. جاذبۀ این تصویر از رفاهی است که در آن دیده میشود و آزادی های اجتماعی که در آن زمان وجود داشت. سیاست از آن غایب است، چنانکه از حیات جامعۀ آن دوران غایب بود. قرار بود که ملت در سیاست دخالت نکند و در عوض بهره هایی ببرد. امروز دیگر امکان اقتصادی چنان رفاهی منتفی است. میماند آزادی های اجتماعی که به هر صورت با سقوط رژیم فعلی و تحت فشار جامعه باز خواهد گشت. آما آزادی سیاسی در کار نخواهد بود. یعنی دوباره به نقطه ای باز خواهیم گشت که فاصله اش تا انقلابی که بخواهد ساقطش کند معلوم نیست، ولی شک نیست که چنین سرنوشتی انتظارش را میکشد. همۀ حرف، بازگشت به گذشته است. افق این گروه، دوران آریامهر است. تجربه ای دستمالی شده و بزک شده که در حقیقت غیر قابل تکرار است و اصرار بر تکرارش بن بستی تاریخی.
وضعیت اصلاح طلبان، از بابت جایگزین، از پهلوی طلبان هم بدتر است. اینها در حقیقت مدعی حفظ همین وضعیتی هستند که مردم به چشم میبینند و از آن عاصی شده اند، اصلاً حرف قابل عرضه ای ندارند. برای همین است که گفتار اصلاحات از روز اول، نوعی تناقض درونی داشته که قابل به حلش نبوده و نیست: قرار است اوضاع همین باشد و خوب هم بشود! خوب اگر این ممکن بود که تا به حال شده بود. اگر گروه اخیر، بالاخره به روز امروزش افتاده و جز مبلغان خودی، کسی به آن اعتنایی نمیکند، به این دلیل است که بالاخره این تناقض، برای مردم آشکار شده است.
یک دسته نقشهایی جذاب از گذشته عرضه میکند، یکی دیگر از اوهام خود. یکی دوران گذشتۀ آریامهری را اسباب دست کرده است و در حقیقت مجیز دیکتاتوری قبلی را میگوید تا برای دیکتاتوری آینده زمینه سازی کرده باشد؛ دیگری راجع به معجزات آیندۀ اسلام، در زمینۀ دمکراسی و حقوق بشر و اینها داستان پردازی میکند تا اسلام خودش را به جای اسلام فعلی بر سیاست سوار کند. معجزاتی که معلوم نیست اگر ممکن است چرا تا به حال انجام نشده.

ما استقلال خواهیم. این احتمالاً اساسی ترین تفاوت ما با دو گروه رقیب است.
اینها هیچکدام از این بنیه ها ندارند، اصلاً حرفش را هم نمیزنند تا گرفتار پاسخگویی نشوند. هر دو گروه به کمک خارجی متکی هستند، چه بپذیرند و چه بکوشند پنهانش سازند. در این باره حرف بسیار میتوان زد، ولی نکتۀ اصلی این است که کمک خارجی یعنی دمکراسی در کار نخواهد بود. استقلال، در زمینۀ روابط بین الملل، همان نقشی را دارد که آزادی در داخل کشور و در سطح جامعه. یعنی اینکه کشور خودش برای خود تصمیم بگیرد، حرف خودش را بزند و اهدافی را که مردمش انتخاب کرده اند، تعقیب کند. تعریف درست منافع ملی این است که ملت تعیینش میکند. اضافه کنم که استقلال مطلق را هیچکس ندارد، ولی فرق بین کشور دست نشانده و مستقل هم روشن است.

ما به تاریخ نظر داریم، نه به افسانه. این از نقاط اساسی قوت ماست و به نهایت مهم است.
تبلیغات ما بر حقیقت تاریخی استوار است، نه قصه و افسانه که رقبا عرضه میکنند، یکی از دوران قبل از انقلاب و دیگری از اسلام راستین که چند دهه است دستمایۀ اینهاست. کاری که با قصه شروع شود، با دروغ ادامه پیدا خواهد کرد و به سراب ختم خواهد شد.
تفاوت کار بسیار بنیادی است و مردم بسیار به آن حساسند و باید حساس ترشان هم کرد. هر گاه افق تاریخ و تجارب تاریخی را از نظر دور بداریم، به بیراهه خواهیم رفت. دستکاری تاریخ و دروغبافی نظام آریامهری را سالها شاهد بوده ایم، هر روز هم میبینیم که حکومت اسلامی چگونه با وقاحت تمام به این راه میرود. مکرر شدن دروغهای گروه اول در تبلیغات پهلوی طلبان، نشان میدهد که میخواهند به همان راه بروند. اصلاح طلبان هم، در نهایت، متکی به دروغهایی هستند که جمهوری اسلامی دائم تولید میکند. به گفتار تاریخیشان نگاهی بیاندازید، به روشنی خواهید دید که همان اصل شمردن اسلام در تاریخ ایران، همان ادعای مضحک که چون اکثریت مردم ایران مسلمانند، پس این چیز و آن چیز و در نهایت همه چیز باید اسلامی باشد و…

ما برای جذب و ادارۀ افراد و بردنشان به سوی پیروزی، برنامه داریم.
ما میگوییم که مردم باید دور هم گرد بیایند و کار جمعی را یاد بگیرند تا نه فقط قادر به برقرار کردن دمکراسی باشند، بلکه بتوانند در طول زمان حفظش کنند. قدرت جامعۀ مدنی که اصل قدرت را در دل خود دارد، فقط در وجودش نیست، در پیوستگی های آن است. پیوستگی سیاسی که بسیار مهم است با ایجاد شبکه های شهروندی ممکن میگردد که در مرکز تلاشهای ماست.
آن دو دیگر چه میگویند؟
یکی دائم میگوید بیایید توی خیابان، بدون اینکه راه سازمان یابی را نشان بدهد یا برنامه ای برای ادارۀ حرکت داشته باشد. همه اش تصوراتی کودکانه در این باب که مردم بیرون بریزند و رژیم را سرنگون کنند! از روز اول هزار بار اسم عوض کرده اند، ولی یک کلمه بیش از این نداشته اند که بگویند.
دومی ها هم هی میگفتند که رأی بدهید، یعنی در حقیقت همه را سرازیر میکنند در مسیلهایی که نظام اسلامی تعبیه کرده. تنها بخش عملی کارشان همین است. نتیجه ندارد ولی الی غیرالنهایه تکرار میشود، مصداق بارز درجا زدن.
برنامۀ ما تشکیل انجمنهای شهروندی است و کار پایه ای تبلیغی و سیاسی. شاید افراد عجول چنین فکر کنند که این کارها زمانبر و طولانی است و ابراز بی حوصلگی نمایند، بخصوص که امروز اوضاع بحرانی است و این نیز به نوبۀ خود همه را سرآسیمه کرده که باید زودتر کاری کرد. این تعجیل، به کار کسانی میاید که میخواهند به سرعت از ناآرامی و به تنگ آمدن مردم استفاده کنند تا کار خود را پیش ببرند. ما روی احساسات زود گذر حساب نمیکنیم. کار محکم میکنیم تا نتیجۀ پایدار بگیریم. زمان به ضرر کسانی کار میکند که فقط به نارضایی چشم دارند و روی آن حساب میکنند، ولی به نفع ما کار میکند که دنبال تقویت خواست ریشه ای و دراز مدت هستیم.
در اهمیت نارضایی برای کشیدن مردم به خیابان شکی نیست، ولی آنچه میتواند به پایمردی تشویقشان کند و نگذارد که حکومت با دادن یکی دو امتیاز کوچک سرشان را به طاق بکوبد، داشتن تصویر روشن از جایگزین رژیم فعلی است و خواستن آن، نه فقط چند امتیازی که ممکن است به هر صورت به آنها داده شود.
رفتن به دنبال احساسات گذرا، یعنی گرفتار شدن در روزمرگی. ما معتقدیم که ملت ایران، هر وقت انگیزۀ محکم و درست برای حرکت بدو عرضه شد، حرکت خواهد کرد. تا آن زمان، ابراز هیجان کاری را جلو نخواهد برد. 
عجولان میترسند که قطار تغییرات بدون آنها حرکت بکند. اینرا فراموش کرده اند که قطار خود ملت ایران است. قطار همین اپوزیسیونی است که هزار و یک عیب دارد و تا همین به راه نیافتد کاری پیش نخواهد رفت. آن قطاری که برخی میخواهند به عنوان مسافر و ترجیحاً در کوپۀ درجۀ اول، سوار شوند، آنیست که قدرتهای خارجی میکوشند روی ریل بیاندازند و هیچگاه هم به جایی نخواهد رسید. کسانیکه برای رسیدن به سکو عجله دارند، غافلند که این قطار چهل سال است روی سکوست و فقط سوت حرکت میزند ولی تا به حال حرکتی به هیچ سو نکرده است.

حال باز گردم به نکاتی که در ابتدا به عرضتان رساندم. در ابتدا گفتم که نباید در بند تصاویر ایستا ماند، باید پویایی شان را در نظر آورد. هم به گذشته نگاه کرد و هم تحول آینده را در نظر آورد.
کوشیدم در حد امکان، تصویر را به حرکت بیاندازم تا نشان بدهم که در ارزیابی قدرت نباید دل به تبلیغات و هوچیگری داد. حال میتوانم در خلاصه بگویم که به تمامی دلایلی که آمد، ما میتوانیم از تحول نیرو بگیریم، ولی رقبایمان نمیتوانند. آیندۀ اینها پشت سرشان است، آیندۀ ما و ملت ایران پیش رویمان.
اصلاح طلبی، مدتهاست که نقطۀ اوج کارآییش را گذرانده، از زمان خاتمی پس رفته و امروز دیگر صدایش در بین مردم طنینی ندارد. روش تغییر نام هم که این گروه، دائم به کار گرفته است، دیگر به کاری نمیاید. محرز است که هیچگاه نتوانسته خود را تغییر بدهد.مرده ای را که اینها رضایت به دفنش نمیدهند، زنده نخواهد شد.
پهلوی از سال پیش مقداری جلو آمده، ولی حد پیشرفتش معین است. واکنشی که تصور میکرد در برابرش وجود ندارد، روز به روز با قوت بیشتر خودنمایی میکند و با سرعتی بیش از آنچه که تصور میرود، محدودش خواهد کرد.
در حقیقت با دو مرده سر و کار داریم که در اتاق کمکهای اضطراری تبلیغات رسانه ای، نگهداری میشوند و عده ای که پشت در این اتاق انتظار میکشند، تصور میکنند که زنده هستند. تصور نیرومندیشان که اصلاً مضحک است.
حرف آخر: این ملت ایران است که همیشه زنده است، حال در هر سختی و در هر شرایطی؛ راه جلوی پای این ملت و پای ما که خواهان سعادتش هستیم، باز است.
سخنرانی برای گردهمایی در کلن – ۱۲ ژانویه ۲۰۱۹

rkamrane@yahoo.com

Print Friendly, PDF & Email

آرشیو

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *