بررسی احتمال ها یکی از وظایف تحلیل گری و کار سیاسی است. به مثابه مقاله ی قبلی که احتمال سرمایه گذاری روی اصلاح طلبان را به عنوان یک سناریوی فرضی بررسی کرد، باید به بهانه ی پدیده ی رسانه ای خلق الساعه «فرشگرد» یک احتمال دیگر را هم بررسی کنیم. در این جا نیز یک تحول ممکن را به مثابه یک فرضیه مورد سنجش قرار می دهیم.
*
مقدمه
به تدریج مشخص می شود که وقتی مقامات آمریکایی می گویند «هدف تغییر رژیم نیست» منظورشان این است که هدف تغییر رژیم است. اسم رمز مورد استفاده نیز «تغییر رفتار رژیم« است که باز همان «تغییر رژیم» معنی می دهد. اما صد البته، منظوری که پشت این هدف است شباهتی به معنا و منظور مردم ایران که خواهان براندازی رژیم هستند ندارد. چشم امید اندکی هم که برخی به بروز یک معجزه در نیویورک داشتند اینک به سیاهی انجامیده و بارز است که رژیم در سراشیبی تندی قرار خواهد گرفت.
با پایان اجباری عمر رژیم جمهوری اسلامی، که محصول پارامترهای داخلی و خارجی است، فرصتی پیش می آید برای حرکت ایران به سوی دمکراسی. اما این فقط یک احتمال است، احتمالی که قدرت های بزرگ را که رویا و سودای دیگری برای کشورمان در سر دارد نگران می کند. استقرار دمکراسی در ایران از نگاه غرب، تعادل جهانی را برهم می زند و باید از آن پرهیز کرد. اسرائیل می داند که حفظ جایگاهش در قلب خاورمیانه در گرو این است که به قول خودش «تنها دمکراسی منطقه» باقی بماند و باقی کشورها همگی «اسلام گرا»، «وحشی»، «بی تمدن» و «خطر ضد تمدن غرب» مطرح شوند. به همین خاطر جز بخشی از مردم و اپوزیسیون ایرانی کسی برای ایران دمکراسی به معنای واقعی کلمه آرزو نمی کند.
برای پرهیز از استقرار دمکراسی در ایران، غرب (آمریکا، اسرائیل و انگلیس) میدانند که باید مدیریت تغییر رژیم در ایران را بر عهده داشته باشند تا مبادا بستر رشد دمکراسی فراهم شود. یک بار در کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ برای این منظور وارد صحنه شدند، یک بار در بیست و هشتم ۱۳۳۲ و یک بار در بهمن ۱۳۵۷. این بار هم ادامهی همان مسیر و منطق است با شکل و شمایلی دیگر اما با وسواس در ممانعت از افتادن مدیریت ثروتهای ملی ایرانیان به دست یک حکومت ملی در خدمت ایرانیان.
از همین روی احتمال هایی مطرح هستند که برخی از آنها بسیار هم جدی و نگران کننده جلوه می کنند. یکی از آنها استقرار حاکمیتی است که، ضمن حفظ ظاهر، مانع از این می شود که دمکراسی حامی منافع ملی در کشورمان تولد یابد. تلاش بر این خواهد بود که جایگزین نظام جمهوری اسلامی یک رژیم وابسته باشد تا ایران را به یک پایگاه بزرگ عملیاتی برای استراتژی کلان سرمایه داری غرب در مقابل قطب نوین قدرت جهانی روسیه-چین و متحدانشان تبدیل کند. این بار هدف آمریکا و انگلیس، بر خلاف مدل پر هزینه ی عراق، اشغال بدون تصرف یک کشور است.
قرار داشتن ایران در قطب مقابل برای آمریکا قابل تصور نیست. چرا که در این صورت، انرژی و امکانات زیادی صرف خنثی کردن عملکرد رژیم ایران در خاورمیانه می شود و پشت جبهه ی آمریکا برای بازکردن یک جبهه ی مقابله با محور چین و روسیه تضعیف می شود. حال آن که اسرائیل غرب را تشویق می کند که با سپردن سرنوشت خاورمیانه به او، خود به طور جدی مشغول مقابله با غول های چین و روسیه شود. اسرائیل امیدوار است که این مرحمت بزرگوارانه ی غرب (آمریکا و انگلیس)، همانند قرارداد بالفور در ۱۹۱۷ که زمینه ساز شکل گیری کشور اسرائیل شد، این بار هم بستر تشکیل اسرائیل بزرگ شود.
دراین راستا بیرون راندن رژیم جمهوری اسلامی از منطقه و تبدیل ایران به پلاتفرم عملیاتی غرب در خاور نزدیک برای رویارویی های بزرگ آینده مد نظر است. بریدن «بازوی بلند» رژیم ایران در لبنان، سوریه، عراق و یمن، دست اسرائیل و عربستان را برای دخالت ورزی و تسویه حساب باز خواهد کرد و خاورمیانه را به انبار مهمات و پایگاه نظامی ناتو در مقابل غول های چین و روسیه تبدیل خواهد ساخت. از همین جا هم می توانیم به خطر پذیری استراتژیک روسیه برای استقرار نظامی در سوریه پی ببریم.
اما اگر آمریکا بخواهد این لقمه ی بزرگ، مانند عراق و افغانستان، در گلویش گیر نکند نیاز مبرم دارد به این که با آمادگی، تدارک و اطمینان بیشتری به این ماجراجویی پاگذارد. یکی از مواردی که با اتکاء به تجربه ی دو کشور فوق حتمن مورد نظر قرار خواهد گرفت، تدارک یک آلترناتیو است که به طور کامل در اختیار و تحت امر خودش باشد و بتواند آن را با اطمینان و قدرت در ایران مستقر کند. از آن جا که نهادهای مربوط به میز ایران از تشتت در اپوزیسیون ایرانی هم باخبر هستند بدون تردید در پی آن خواهند بود که در مرحله ای که اجرای طرح «تغییر رژیم» جدی می شود، یک آلترناتیو گزینش شده، دست نشانده، امتحان پس داده، به اندازه تراشیده و صیقل خرده را فراهم سازند.
این آلترناتیو چه می تواند باشد؟ چه ترکیبی می تواند داشته باشد؟ چه ویژگی های «باید» داشته باشد؟ این ها پرسش هایی است که در خور بررسی است.
نگارنده در نوشتار قبلی خود احتمال سرمایه گذاری روی «اصلاح طلبان دولتی» را مورد شرح قرار داد. در این مقاله اما به صورت مجزا به جریانات خارج کشوری و شناخته شده تحت عنوان مبهم و کلی «اپوزیسیون خارج از کشور» می پردازیم.
لویهجرگهایرانی:
آمریکا در زمان تصرف افغانستان و پایین کشیدن طالبان از قدرت از پدیده ای به اسم «لویی جرگه» استفاده کرد که یک نوع مجلس محلی دارای سابقه ی شناخته شده در آن کشور بود. البته لویی جرگه آمریکایی آن اصالت قومی افغانستان و لذا آن کارکرد سنتی را نداشت، اما حداقل منظور پنتاگون را برای اشغالگری و استقرار در آن جا تامین می کرد و همین هم کافی بود. چنان چه می بینیم امروز پس از ۱۷ سال هنوز آینده ی افغانستان پا درهواست و طالبان درتدارک بازگشت به قدرت هستند.
در هنگام تصرف عراق از فرمول «کنگره ی ملی عراق» استفاده شد. کلیه تشکل های بی هویت «اپوزیسیون» عراقی توسط آمریکا گردهم آورده شدند تا آماده شوند پس از آن که «فرماندار» تعیین شده توسط پنتاگون وضعیت عراق را آن گونه که قرار بود به هم بزند، به هم ریخت، این شورا برود و ادای دمکراسی در بیاورد. ۱۵ سال بعد از این ماجرا اینک می بینیم که قدرت سیاسی در عراقی بی مایه ترین و ناشکیل ترین چیزی است که بتوان از آن به عنوان یک «حکومت دمکراتیک» نام برد. با یک کردستان خودمختار، منطقه ی سنی نشین در صدد انتقام و یک جنوب شیعه در حال انفجار.
در مورد ایران چه خواهند کرد؟ لویه جرگه ی ایرانی چگونه خواهد بود؟ شورای ملی اپوزیسیون ایران متشکل از چه جریاناتی خواهد بود.
برای به دست آوردن ایده ای در این مورد چند فاکت را به عنوان مبانی بحث بیاوریم:
شرایط نابسامان اقتصادی، اجتماعی خبر از یک دوره ی پرتحرک سیاسی در ایران می دهد.
نماد این تحرک بروز و فعال شدن بی سابقه ی جریان های سیاسی در داخل و خارج از کشور است.
قدرت رسانه ای و تبلیغاتی تا حد زیادی تعیین خواهد کرد که کدام یک از این جریان ها جلوی چشم قرار گرفته و مردم به آن توجه خواهند کرد.
دولت های غربی قادرند با قرض دادن این قدرت رسانه ای و تبلیغاتی خود به یک جریان سیاسی مطلوب و دست ساخته در اپوزیسیون، آن را در چشم مردم ایران برجسته کنند.
تست این موضوع همین چندی پیش از طریق جریان مجهول الهویه ی «فرشگرد» انجام شد و اولین هماهنگی ها در این زمینه انجام شد. کشف یک شبه «فرشگرد» اوج بی احترامی و اهانت تاریخی این رسانه ها به شعور ایرانیان و قدرت تشخیص مردم ایران بود.
همراه شدن رادیو فردا (آمریکا) بی بی سی (بریتانیا)، رادیو اسرائیل، ایران اینترنشنال (عربستان سعودی)، من و تو (آمریکا-اسرائیل) و… نشان داد که هماهنگی های ضمنی و علنی برای این منظور وجود دارد و می تواند روند «فرشگردیزاسیون» اپوزیسیون را تسریع کند. آنها باور دارند که هر چه را که در بوق کنند مردم می پسندند و باور می کنند.
این اطمینان وجود دارد که جریان های دوزیست سیاسی آمادگی دارند که با علاقه در فرمول های لویه جرگه وار واشنگتن شرکت کنند.
توضیح فنی لازم: جریان های دوزیست سیاسی به آنهایی گفته می شود که با جمع اضداد می خواهند خود را در بورس سیاسی نگه دارند تا به هنگام تشکیل لویه جرگه یا فلان شورای کذایی، دعوتنامه دریافت کنند. نمونه های این دوزیست گرایی که نه با عقل سیاسی و نه با تجربه ی تاریخی همخوانی دارد عبارتند از: ترکیب مذهب و سکولاریسم، ترکیب منافع ملی و حراج منابع ملی، ترکیب جمهوری و سلطنت، ترکیب ….
جریان های سیاسی شناخته شده که خود را به راست ترین چهره ها و لابی های سیاسی آمریکا پیوند زده اند با فرمول لویه جرگه ی واشنگتن ساخته مخالفت اصولی ندارند به شرط آن که جا و مقام بالا، نخست و تعیین کننده به آنها داده شود.
شخصیت ها و جریان های علاقمند به لویه جرگه از قبل علائم این که به ساختارها دست نخواهند زد و تنها به یک تغییر شکل قناعت می کنند را داده اند: مانند پیشنهاد «آشتی ملی» و «عفو عمومی» که پاک کننده ی تمام جنایت ها و غارت های چهل ساله ی رژیم ضد ایرانی جمهوری اسلامی است توسط رضا پهلوی. برخی از فاکت ها مانند دیدار یا تماس اعضای مافیای رفسنجانی با اعضاء خاندان پهلوی و نیز طرح شعارهای تست زننده «روحت شاد» در دل اعتراضات مردمی توسط تیم های بی هویت و اطلاعاتی حکایت از برخی آماده سازی ها در درون نظام است تا سر بزنگاه و در صورت ضرورت واگذاری قدرت، خیالشان از بابت «خودی» بودن جایگزین راحت باشد. این که می بینید متفکران «فرشگرد» رضا پهلوی را کلید محور نزدیک سازی معرفی می کنند همه چیز است جز تصادفی.
بسیاری از جریان های بی هویت دیگر که به نوعی به واشنگتنِ ترامپ، جریان های دست راستی افراطی آمریکا، نهادهای تحت نظر لابی صهیونیست های آمریکا و نیز دولت های مرتجعی مانند عربستان سعودی وابسته هستند در آب نمک خوابانده شده و آماده اند که سر موقع آدم های خود را رو کنند: نهادهایی مانند «موسسه ی توانا»، «بنیاد چراغ آزادی»، شبه پژوهشگران و وابستگاه به نهادهای اسرائیل ساخته در خود اسرائیل یا در آمریکا مانند «بنیاد دفاع از دمکراسی ها» و نیز مجموعه ای از دست پروردگان دستگاه های شبه فرهنگی متعلق به جرج سوروس («دانشجویان و دانش آموختگان لیبرال») و امثال آن. سرپرست موسسه ی توانا در یک سخنرانی سنگ تمام گذاشت و«درخواست رسمی ملت ایران» برای بمباران شدن توسط آمریکایی ها را به آنها ابلاغ کرد. از این متقاضیان بمباران ایران در این اپوزیسیون «وطن دوست» کم نیست و نخواهد بود. یکی از این ها که زمانی در ایران اصلاح طلب بود با طرح تئوری «کوچک زیباست» مشکل تاریخی ایران را بزرگ بودن و راه حل را تجزیه ی کشور معرفی کرده بود.
جریانات قومیت گرا و تجزیه طلب نیز در کمین فرصتی هستند که با جان و دل و اسلحه خود را در اختیار لوی جرگه واشنگتن-لندن-تل آویو ساخته قرار دهند. آنها کارمندان مزدبگیر این دولت ها هستند و بر اساس فرمول « المامور و المعذور» به این مهم مشغول بوده و هستند و خواهند بود. آنها قادرند به اندازه ای که پول دریافت کنند بکشند و فرق زیادی هم برایشان ندارد که چه کسانی را بکشند.
*
با در کنار هم قرار دادن این چند مورد، که می توان بسیار به لیست آنها افزود، می توانیم حدس بزنیم که دشمنان ایران به اندازه ی کافی دوست های بدتر از دشمن ملت ایران را شناسایی کرده و در کف خود دارند. فرشگرد و افراد بدنامی که آن را مطرح کردند فقط نمونه ای هستند از این روند و در ادامه ی نامه ای که در آن از ترامپ خواسته بودند با تحریم کشور برای آنها آزادی و دمکراسی بیاورد.
با وجود یک چنین جریاناتی در می یابیم که مثلث آمریکا، اسرائیل وانگلیس برای تجهیز ارتش ضد ایرانی خود به استخدام دشمنان قسم خورده ی ایران نیاز ندارد. تا چنین «دوستانی» در میان ایرانیان در کمین نشسته اند، ایران به دشمن بیگانه نیاز ندارد. این ها افراد، نهادها و تشکل هایی هستند که تا عمق وجود خود آماده اند برای خدمت به لندن و واشنگتن و تل آویو و ریاض و برای خدمت به منافع خود یا سرزمینی که به طور ایدئولوژیک به آن تعلق دارند از هیچ خیانتی به آن ملت ستمدیده و بی دفاع کوتاهی نمی کنند.
*
هدففرشگردیزاسیون
فرشگردیزاسیون اپوزیسیون عبارت است از مطرح کردن تدریجی این جریان های بی هویت و خودفروش و باد کردن تبلیغاتی آنها به نحوی که در کنار آنها جریان های هویت دار، مردمی و ملی یا مطرح نشده و یا به حاشیه رانده شوند؛ به نحوی که مردم ایران، بر اساس تئوری معروف «خودشان آورده اند، خودشان هم می برند»، به نوعی از انفعال تسلیم طلبانه روی آورده و آماده باشند که، مثل سوم اسفند و بیست و هشتم مرداد، آش پخته شده در اتاق های فکر آمریکآ، بریتانیا و اسرائیل را، به عنوان «آش کشک خاله»، بپذیرند. پدیده ی فرشگرد می خواهد افکار عمومی ایرانیان را آماده سازد که در یک ایران بی هویت، شبه فدرالِ مستعد تجزیه و تا خرخره فرو رفته در لجن زار غارت سرمایه داری جهانی، به عنوان پایگاه نظامی و پلاتفرم لجستیکی آمریکا و انگلیس در رویارویی با روسیه و چین عمل کند و بابت این نوکری، از خرده ریزهای ریخته از دهان سرمایه داری جهانی ارتزاق کند.
باید بدانیم، یک پدیده ی حرامزاده ی سیاسی مثل لویه جرگه یا «شورای ملی اپوزیسیون » ساخته ی اجنبی یا چیزی شبیه به آن، چتر سیاسی برای یک سری از عملیات هماهنگ شده ی دستگاه های اطلاعاتی آمریکا، انگلیس، اسرائیل و عربستان است که با کمک مزدوران اجیر شده ی آنها صورت می پذیرد. در این مسیر، به مثابه طرح ۲۸ مرداد، استفاده ی گسترده از اوباش خیابانی و دولتی قابل تصور است. آنها تمام ساختارهای نظامی، امنیتی و انتظامی را دست نخورده در خدمت دولت دست نشانده ی جدید حفظ خواهند کرد. تغییر با برخی حرکت های نمایشی شکل گرا و با کاربرد باوراندن «تغییر رژیم» به مردم همراه خواهد بود. اما از پس آن هیچ دگرگونی بنیادین در کشور روی نخواهد داد. برخی از آزادی های مدنی مانند حجاب و مصرف الکل اعطاء خواهد شد و روابط طبقاتی کمابیش دست نخورده باقی خواهد ماند تا لشگر میلیونی بیکاران را به عنوان نیروی کار ارزان جهان سومی در اختیار شرکت های بزرگ غربی قرار دهد. روابط غارتگرانه ی حاکم از منطق سرمایه داری سنتی بازاری-پاسداری-آخوندی به منطق سرمایه داری غیر ملی وابسته ی مستقیم سرمایه داری جهانی تبدیل خواهد شد. چیزی به اسم کمپین عدالت برای قربانیان یا «از کجا آورده ای» در کار نخواهد بود. کل جریان عبارت خواهد بود از پیوند زدن دو جریان سرمایه داری اسلامی داخل کشور و سرمایه داری غرب گرای خارج از کشور با واسطه گری نمایندگان سیاسی هر دو در داخل و خارج از کشور. فرشگردیزاسیون اپوزیسیون آماده سازی جراحی ناشیانه ی پیوندزنی است که از حالا خبر از این می دهد که همه جریان های مردمی و عدالت طلب تحت لوای «ارتجاع سیاه و سرخ» سرکوب و حتی اگر لازم باشد قتل عام خواهند شد. تجارب ساواک و ساواما ترکیب شده و از آن یک هیولای امنیتی بیرون می آورد که قدرت سرکوبی به مراتب فراتر از رژیم های شاه و آخوند داشته باشد. وظیفه ی این ها تامین امنیت پشت جبهه ی ناتو برای جنگ بزرگی است که سرمایه داری جهانی در تدارک آنست.
این آینده ای است که منطق حاکم بر حرکت «فرشگرد»ی برای کشورمان ترسیم می کند. این که این را بپذیریم یا خیر، تعیین کننده ی این خواهد بود که آیا این طرح موفق شود یا نه. این به آگاهی و اراده ی ما بستگی دارد.
نگارنده به سهم خود توصیه می کند که هموطنان آگاه ما با اطلاع از این فرایند مخرب، از انفعال خارج شوند و به سوی یک راهکار موثر روی آورند.
راهکارموثرچیست؟
عبارت است از تشکیل یک جبهه ی قوی ملی گرایی که معادل دقیق حفظ منافع ملت ایران است برای ملت ایران. ملی گرایی در این جا با قومیت گرایی ناسیونالیستی و امثال آن به کلی جداست. منظور، مردم گرایی فعال است با هدف نفروختن آینده ی میهنمان به قدرت های بزرگ سرمایه داری جهانی. برای این منظور باید همه نیروهای سیاسی هویت دار، اصالت دار و غیر وابسته در کنار هم قرار گیرند. نیروهایی که با پیروی از یک مخرج مشترک نزدیک ساز به دنبال آن خواهند که طرح جهنمی «فرشگردیزاسیون» اپوزیسیون و حراج آینده ی ایران راخنثی کنند.
اگر هموطنان ما به دنبال بها دادن به جریان های ملی و مردمی نباشند، بی شک این روند وابسته سازی ایران به مثابه یک کمپین تبلیغاتی، مانند سال ۵۷، با جا انداختن یک آلترناتیو فریبکار، خودفروش و ضد مردمی به کامیابی دست خواهد یافت. پس، باید این بازی را به هم زد و این مهم با حرکت های فردی پراکنده در این سوی و آن سوی ممکن نیست. باید به طور جمعی، متشکل، هدفمند و با برنامه به این مهم پرداخت.
جبهه ی جمهوری دوم یک نمونه و چارچوب است در این راستا. جبهه ای متشکل از نیروهای جمهوری خواه، دمکرات و لائیک که در صددند مردم را از آن چه می گذرد آگاه سازند و امکان های مثبت جایگزین را نیز ساخته و پرداخته و به حضور ملت شریف ایران معرفی کنند. جبهه ی جمهوری دوم به دنبال آنست که همان کاری را کند که جبهه ی ملی ایران به رهبری دکتر محمد مصدق در مقطع حساس نهضت ملی شدن نفت انجام داد و آن، حفظ و حراست ثروت های متعلق به ملت ایران و آینده ی کشورمان بود. در این مقطع هم که نقشه های فراوانی برای غارت و چپاول آینده ی اقتصادی، سیاسی و فرهنگی ما توسط «فرشگرد»یان و خودفروشان دیگر طراحی شده، جبهه ی جمهوری دوم با دعوت از همه ی ایراندوستان می خواهد که بیایند و با تلاش جدی این فاجعه ی تاریخی را خنثی سازند تا بتوانیم، با پایین کشیدن رژیم ضد ایرانی جمهوری اسلامی در تمامیت خود، به جای یک جایگزین ضد ایرانی دیگر، یک جایگزین ملی و متعهد به مردم داشته باشیم.
این مهم ممکن است اگر فعال شویم، اگر تسلیم جنگ روانی نشویم، اگر اسیر تبلیغات رسانه های دشمن ایران نشویم، اگر بدخواهان ایران و دمکراسی را با هر شکل و شمایل شناسایی کنیم، اگر وارد میدان شویم و در یک کلام، اگر به خود باور داشته باشیم. آینده ی هر ملتی در دست خود اوست، مگر نخواهد و اگر بخواهد.