روش مدیریت تغییر سیاسی در ایران
کورش عرفانی – ۲۴ دی ماه ۹۷
در طرحهای دارای موضوعات پیچیده، ساده سازی از ضروریات است. تبدیل روندهایی که به دلیل پیچیدگی خویش به سختی قابل اجرا هستند به روندهایی که به دلیل سادگی خود به آسانی قابل اجرا میباشند لازم است. هر چه پیچیدگی بیشتر، عمل دشوارتر. هر چه سادگی بیشتر، عمل آسانتر.وقتی بحث بر سر موضوعات اجتماعی و سیاسی است -به دلیل آن که با موجود چند بعدی به نام انسان سر و کار داریم- به طور ذاتی با پدیدهها و موقعیتهای پیچیده و لذا سخت روبرو هستیم. در این جا هنر بازیگر سیاسی و اجتماعی در این است که روندهای سادهای را بیابد که اجازه دهد امور، قابلیت اجرایی و مدیریتی بیابند.در همین راستا بود که با فکر کردن در مورد گرهی کار ایجاد تغییر سیاسی در ایران، برای عبور از استبداد به دمکراسی، در مییابیم تا چه حد ضروری است که برای این گذار یک مسیر ساده را در نظر بگیریم تا بتوان قابلیت عمل گرایی را در آن تامین کرد. دشوار شدن و پیچیده شدن تغییر سیاسی در ایران اما خود ناشی از این امر است که همهی ما ایرانیان، به طور آگاه، یا حتی ناخودآگاه، میدانیم که آن چه کشورمان به آن نیاز دارد امری فراتر از تغییر سیاسی است: یک دگرگونی بنیادین و همه جانبه. این نوعی آگاهی بیشتر ناشی از تجربه و درد است تا عقل و پژوهش.این خودآگاهیِ تجربی سبب شده است که تغییر سیاسی در ایران آن قدر سهمگین جلوه کند که به نسبت ظرفیتهایمان سخت و حتی ناممکن به نظر آید. وجه نظری تغییر سیاسی برای ما به قدری غامض ترسیم شده که وقتی میخواهیم به جنبهی عملی آن فکر کنیم قادر به در نظر گرفتن یک راه قابل طی کردن نیستیم و پیوسته موانعی بزرگ را در پیش روی خود میبینیم.
یاری علم مدیریت
در مدیریت میگویند که بهترین طرحها ساده ترین آنها هستند. چرا؟ چون اجازهی عمل میدهند. حتی در مواقعی که موضوع به طور ذاتی پیچیده است، تلاش میکنند که طرح کلیِ پیچیده از طرحهای جزیی ساده تشکیل شود.
در این شک نیست که تغییر لازم در ایران یک تغییر تاریخی است؛ یعنی از یک مدار تمدنی به یک مدار نوین صعود کردن. این صعود لایههای متعدد، حوزههای مختلف و سطوحی متفاوت دارد، اما باید از طرحی ساده شروع کرد و به تدریج برنامههای عمیق و وسیع را به اجرا گذاشت:
– کشور ما نیاز به گذر از یک نظام سیاسی استبدادی به یک نظام سیاسی دمکراتیک دارد.
– کشور ما نیاز به گذر از یک اقتصاد تک محصولی و مصرف گرا به یک اقتصاد ثروت آفرین و پویا دارد.
– کشور ما نیاز به گذر از یک ساختار طبقاتی نابرابر و ناعادلانه به یک ساختار اجتماعی مبتنی بر عدالت اجتماعی دارد.
– کشور ما نیاز به گذر از یک فرهنگِ خرافات زده و انسان ستیز به یک فرهنگ انسانیِ شهروند مدار دارد.
این تغییرات عمیق، بنیادین و طولانی هستند. به همین خاطر وقتی به آن فکر میکنیم میتواند آن قدر دشوار و دور و دیر به نظر رسند که بسیاری از ایرانیان را از هر گونه قدمی در این راه پشیمان یا ناامید سازند.
آیا راهی وجود دارد که بتوان این تغییر سخت و پیچیده را به یک تغییر ساده و ممکن تبدیل ساخت؟
راهگشایی گامهای کوچک
در این راستا، بر اساس ایدهای که در مدیریت دگرگون سازی مجموعههای انسانی از آن بهره برده میشود، امکان بهره بردن از روش «قدمهای کوچک» (Baby steps) وجود دارد. بر اساس این روش میتوان هر مسیر طولانی را با قدمهای کوچک آغاز و با تداوم منظم و هدفمند طی کرد. به عبارت دیگر، ما نیز میتوانیم تغییر تاریخی گسترده و عمیق در کشورمان را داشته باشیم اگر:
۱. گامهای کوچک اولیه را برداریم.
۲. به گام برداشتن به طور منظم ادامه دهیم.
۳. گامهایمان دارای هدفی مشخص و روشن باشد.
پس، آغاز کار همانا با برداشتن گامهای کوچک اولیه است. پرسشی که در این جا مطرح میشود این است که این «گامهای کوچک اولیه»، در مسیرسخت و وطولانی ایجاد یک تغییر تاریخی در ایران، چیست و کدام است؟
در نظامهای دیکتاتوری، رژیم سیاسی حاکم همهی زمینههای فعالیت و زندگی جامعه را تحت کنترل سرکوبگرانهی خود دارد. حوزهی سیاست بر حوزههای اقتصاد، جامعه وفرهنگ سوار است. پس در این سه حوزه نمیتوان تغییری مهم و مثبت ایجاد کرد تا زمانی که حوزهی سیاست را از ماهیت دیکتاتوری آن خالی نکنیم، به نحوی که حوزهی سیاست، مانع از تحول سازندهی حوزههای دیگر نباشد. تا موقعی که استبداد حاکم است، امکان تغییردهی حوزههای اقتصاد، جامعه و فرهنگ یا ناممکن یا بسیار سخت و پرهزینه خواهد بود. عقلانیت مدیریتی ایجاب میکند که تغییر تاریخی در ایران با تغییر سیاسی آغاز شود و این به آن معناست که «گامهای کوچک اولیه» باید در عرصهی سیاست صورت پذیرد.
وقتی آمدیم و حوزهی کنشگری را در مرحلهی نخست به حوزهی سیاست محدود کردیم، کار قدری آسانتر شده است. اما اینک باز همان پرسش نخست مطرح میشود: آیا میتوان طرح تغییر سیاسی را به سهم خود به عنوان یک طرح کلی پیچیده در نظر گرفت و برای آن طرحهای جزیی ساده در نظر گرفت؟
روش مورد استفادهی ما برای رهایی از پیچیدگی ایدهی تغییر تاریخی در ایران، این جا هم میتواند به کار گرفته شود و برای این منظور باید دید که طی کردن این مسیر تغییر سیاسی نیاز به چه «گامهای کوچک اولیه»ای دارد.
در این جاست که باز، با مراجعه به علوم سیاسی و مبتنی بر تجارب تاریخی تدوین شدهی جامعهی بشری، در مییابیم که برای هر تغییر سیاسی نیاز است به:
– نیرویی که بتواند این حرکت را آغاز، مدیریت و تمام کند.
– طرحی که بتوان بر اساس آن هدف تغییر رژیم را میسر ساخت.
به عبارت دیگر، کنار زدن رژیم استبدادی از قدرت زمانی انجام شدنی است که یک نیروی سیاسی دارای توان لازم شکل بگیرد و برای این کار، برنامهای قابل اجرا داشته باشد.
اما صحبت از چه نیروی سیاسی است؟
با در نظر گرفتن این که ایدهی اصلی ما انجام یک «تغییر» تاریخی است، منظورمان رفتن از شکل و محتوای فعلی به شکل و محتوایی متفاوت است. آن چه داریم استبداد، سرکوب، وطن فروشی و جنایت است؛ بدیهی است که اگر میخواهیم جایگزینی رژیم سیاسی سرمنشاء یک تغییر تاریخی بشود، رژیم بعدی نباید مستبد، سرکوبگر، وطن فروش و جنایتکار باشد. رعایت این خصوصیات به طور منطقی شروط ماهوی لازم برای نیروی سیاسی جایگزین رژیم استبدادی را تعیین میکند: آزادی را رعایت کند، دمکرات باشد، وطن دوست باشد و رعایت گر جان شهروندان.
پس، در بارهی چنین نیرویی صحبت میکنیم. بدیهی است که اگر نیرویی سیاسی بدون این خصوصیات بتواند برود و قدرت را از رژیم استبدادی کنونی بیرون بیاورد، این سر آغاز آن تغییر تاریخی که صحبتش را کردیم نخواهد بود، ادامهی شرایط عدم تغییر است، با اسمی و نامی دیگر. ما فرض را بر این میگذاریم که نیروی سیاسی مورد نظرمان یک نیروی سیاسی دمکراتیک، آزادیخواه، مستقل و مردمی است.
میماند لازمهی دوم این روند: طرح و برنامهی قابل اجرا برای کنار زدن رژیم استبدادی.
در این عرصه نیز، با توجه به اهمیت ویژگیهای ذاتی کار، ماهیت روند برکناری رژیم استبدادی باید-همانند ماهیت نیرویی که میخواهد به این امر اقدام ورزد-، دمکراتیک، مستقل و مردمی باشد. یعنی نباید از طریق زور و کودتا وتوطئه این تعویض قدرت را صورت داد، نباید به قدرتهای بیگانه وابسته بود و نباید بدون اتکای به مردم به این امر اقدام کرد.
رابطهی متقابل و تنگاتنگ میان ماهیت نیروی تغییر دهندهی رژیم استبدادی و جنس روش تغییر رژیم استبدادی سبب میشود که شیوهی مناسب برای کنار زدن حکومت دیکتاتوری، یک قیام مردمی باشد. قیامی که در آن شهروندان جامعه، به طور آگاهانه و داوطلبانه، خطر قیام را به جان خریده و با برنامه و رهبری مشخص به این کار اقدام میکنند.
پس، نیاز به یک نیروی سیاسی دمکراتیک، مستقل و مردمی است و یک نیروی اجتماعی آگاه، فداکار و مدیریت پذیر.
در این جا نیز باز نیاز به رجوع به روش کاری خود داریم، یعنی رفتن به پای طرح تدارک یک نیروی سیاسی دمکراتیک، مستقل و مردمی با «گامهای کوچک اولیه».
تدارک نیروی جایگزین
در این راستا نخستین امر لازم این است که این نیروی سیاسی برای خود یک نهاد پیش بینی کند تا تشکلها و افرادی که مایلند نفش نیروی دمکراتیک، مستقل و مردمیِ جایگزین رژیم استبدادی را بازی کنند در چارچوب آن گرد هم آیند. این نیروها باید با اصالت و صداقت، خصوصیات ماهوی کار را رعایت کنند. وقتی این چارچوب ساخته شد، نیروهای اهل عمل که تعهد مشخص به این ویژگیهای سه گانهی دمکراسی، استقلال و مردم محوری دارند در آن تجمع کرده و با همفکری و همکاری در صدد اقدام بر میآیند.
هنگامی که این چارچوب با نیروهای سیاسی لازم پر شد، میتوان طرح و برنامهی مشخصی را مورد بحث و بررسی قرار داد و برای پیشبرد آن، راهکارهای مناسب را پیش بینی کرده و برای تحقق آنها تقسیم کار کرد. بدیهی است که طرح نیاز به سه عنصر دارد: نیروی انسانی، امکانات مادی و پایگاه اجتماعی.
طرح مورد نظر باید از یک سو خصلت سادگی و قابلیت عملی را رعایت کند و از طرف دیگر، روح کلی روش مورد استفاده، یعنی کار گام به گام، بخش به بخش و حوزه به حوزه را رعایت کند. به عبارت دیگر، این طرح فقط باید در صدد تدارک تغییر سیاسی باشد و بس. کار این نیروی سیاسی به حوزههای اقتصاد، جامعه و فرهنگ مرتبط نیست. چون فراموش نمیکنیم که شکل گیری آن، برای مدیریت تغییر در یکی از این حوزهها، یعنی حوزهی سیاست، بوده است.
به همین خاطر، طرح عملیاتی این مجموعه باید مشخص کند که:
– چگونه قرار است پیوند میان این نیروی سیاسی جایگزین و نیروهای اجتماعی کنشگر شکل گیرد؟
– چگونه این پیوند قرار است که قیام براندازی رژیم استبدادی را تدارک ببیند؟
– چگونه قرار است این قیام با حداقل هزینه و تلفات کلید بخورد و مدیریت شود؟
– چگونه قرار است مراحل دیگر کار، پس از پایین کشیدن رژیم، به پیش رود؟
فراموش نکنیم که دست اندرکاران این فعالیت میتوانند در تمام این زیر مرحلهها نیز از همان روش گامهای کوچک اولیه استفاده کنند.
**
تجربهی مشخص روش گامهای کوچک
این روش شناسی که در بالا توضیح داده شد، همانی است که ما در «جبههی جمهوری دوم» تا به این جای کار مورد استفاده قرار دادیم.
نخست، برای این که تغییرتاریخی مورد نیاز در کشورمان را از یک نقطهی قابل شروع کلید زده باشیم، طرح خود را تنها به تغییر سیاسی محدود کردیم. برای این که این مرزبندی جا بیافتد، روشن باشد و حتی نهادینه شود، پیشنهاد دادیم که از ایدهی جمهوریهای متعدد برای گذر از یک مرحلهی حیات سیاسی به یک مرحلهی دیگر استفاده کنیم. به عبارت دیگر، دوران سیاه دیکتاتوری اسلامی را به عنوان «جمهوری اول» پایان یافته تلقی کنیم و با کنار زدن رژیم جمهوری اسلامی، دوران تازهی استقرار یک رژیم دمکراتیک و مردمی را، به عنوان دوران «جمهوری دوم»، قلمداد کنیم.
به این ترتیب مشخص میشود که طرح «جمهوری دوم»، به طور صرف، در پی یک تغییر سیاسی و به طور مشخص، تغییر رژیم سیاسی است تا مانع حاکمیت استبدادی از سر راه تغییرات حوزههای اقتصاد، جامعه و فرهنگ در آینده برداشته شود.
دوم، برای این که بتوان این تغییر سیاسی را عملی ساخت نیاز بود تا یک نیروی سیاسی شکل گیرد و چنان چه گفتیم این نیروی سیاسی نیاز به یک چارچوب مشخص داشت تا تشکلها و شخصیتهای سیاسی بتوانند در آن گردهم آیند و به همفکری و همکاری بپردازند. برای این منظور بود که «جبههی جمهوری دوم» ۱ تشکیل شد. دو تشکل سیاسی «حزب ایران آباد» و «جریان ایران لیبرال» نخستین اجزای این جبهه هستند و امید است که دیگر نیروهای سیاسی دمکراتیک، مستقل و مردمی هم علاقمند به شرکت در این کار جبههای باشند.
«جبههی جمهوری دوم» با پیشنهاد یک برنامهی عملی و ساده، کلیات طرح تغییر رژیم را به صورتی تدوین کرده که دربرگیرندهی مراحل عام است و به تدریج، با حضور سایر تشکلهای سیاسی، پخته تر و کامل تر میشود:
۱. تقویت و تثبیت جبهه به عنوان نیروی رهبری کنندهی قیام براندازی و نیروی جایگزین
۲. پیوند با نیروهای اجتماعی آمادهی عمل سازمان یافته و هدفمند در ایران
۳. قیام مردمی برای کنار زدن رژیم و مدیریت دوران گذار.
به این ترتیب میبینیم که شکل گیری و پیشرفت کار جبههی جمهوری دوم براساس یک حرکت روشمند و گام به گام بوده است که منطق مدیریتی آن عبارت است از طی مسیرهای بزرگ با گامهای کوچک. قرار ما بر این است که با پایبندی به همین روش نیز تا پایان کار به پیش رویم.