کورش عرفانی – ۱۰ آذر ۹۷
جمهوریت:
درمان درد استبداد در ایران نظــام جمهــوری به طــور نظری بستر مناسبی است برای چرخش قــدرت. در ایــن نظــام- وقتی به معنــای واقعی کلمــه اجرایی می شــود-، مردم، صاحبــان قدرت حکومتــی را جابجا مــی کنند و به این واسطه شرط دوام در تصاحب قــدرت عبــارت اســت از کســب رضایت مردم از طریق خدمت هر چه بیشتر و بهتر به منافع آنان. به عبــارت دیگر، در نظام جمهوری، امکان غصب قدرت، بدون استفاده از زور و خشــونت وجــود نــدارد. اعمال زور و خشونت هم امریست که خصلت ذاتــی جمهوریت را به زیر سؤال می برد. این که ما نظام جمهوری اسلامی را یک جمهوری اسمی و نه واقعی قلمداد می کنیم به همین خاطر است. آنها قدرت را غصب و اجازه ی مشــارکت واقعی مردم را از آنها سلب کرده اند. این غصــب قدرت اســت و یــک جرم بزرگ سیاسی است.
امــا در ورای ایــن مثــال شــوم، تأکید بر نظام جمهــوری در مورد کشــورمان ایران بــه دلیل قدمت ســابقه ی انحصار قدرت سیاسی است. قدمتی که شامل کل تاریخ ایران، به اســتثنای دوره ی کوتاه دولت دمکراتیک دکتر مصدق، می شــود. در آن مورد خاص هم می بینیم که ریشــه داربودن انحصارگرایــی و غصب قدرت سیاســی چنان است که حتی کودتای نظامــی را برای پایان بخشــیدن بــه دولــت ملی و مردمی مجاز می سازد.
بــا در نظر گرفتن این خصلت ساختاری، هم در نهاد قدرت در ایران و هم در روانشناســی اجتماعی ایرانیان، بهتر است که به سوی نوع نظامی برویم که کمترین شــانس را به بازتولید یک نظــام اقتدارگرا و اســتبدادی بدهــد و حداکثر امکانــات را برای پدیده ای به اســم چرخش قدرت مهیا ســازد. چرخشــی که باید به معنــای آزادی سیاســی و آزادی انتخاباتی در ایران باشــد تــا راه را بــرای انتخــاب شــدن و انتخــاب کردن آزاد همه ی شــهروندان در ایران هموار کند.
اهمیت فردیت در دمکراسی:
نظــام جمهــوری ایــن احتمــال چرخــش قــدرت را در کشــورمان افزایش می دهد. این درست است کــه پدیــده ی چرخش قــدرت در کشــورهای دارای نظام پادشاهی مشــروطه و پارلمانــی نیــز برقرار اســت، اما هرگونه مقایسه گرایی کاذب و آســان گیرانــه، نوعــی بسترسازی برای بازتولید حکومت استبدادی در ایران است. نه تاریخ و نه جامعه شناسی کشوردیکتاتورزده ی ایران، با سابقه ی چندهزار سال خودکامگی، شباهتی به نروژ و انگلستان و امثال آن ندارد. این کشــورها بــا فاصله ی زیــادی در راســتای تحول مدرنیته موفق به استقرار نهادینه ی نقش و حقوق فرد در جامعه شده اند و از مرحله ی امکان ســوارکردن خودکامگی فردی بر رأس هرم قدرت سیاسی عبــور کرده اند. ما بــه این مرحله نرسیده ایم.
فردیــت در ایــران به شــکل منفی خود صورت گرفته و نه در معنای مدنی خود. فرد در معنای جامعه شناسی و مدرن خود به شهروندی گفته می شود که بر حقوق خویش واقف اســت و می داند که حفظ و رعایــت این حقوق در گرو حفظ و رعایت نهادینــه ی حقوق دیگران اســت. اما فرد در معنای استبداد زده ی خود کسی است که تأمین حقــوق خویــش را بــه قیمت نفی حقوق دیگران جســتجو می کند.
در معنای نخســت، فــرد، آزادی سیاســی را ضــرورت وجــودی برخــورداری از رفــاه و امنیــت و پیشــرفت می داند، در مورد دوم، فــرد، آزادی سیاســی را دشــمن و خطــری بــرای رفــاه و امنیت و پیشــرفت خود می پندارند و اینها را در سلب آزادی دیگران جستجو می کند.
زمانی که فردیت در معنای مدنی و مدرن خود جا افتاده، آموزش داده شده و تبلور می یابد، بدیهی است که شــکل نظام سیاســی اهمیت آنچنانــی نمــی یابد. امــا وقتی که فردیــت، در معنای اســتبدادی و خودمــدار کلمــه در یک جامعه در جریان است، شکل نظام سیاسی بسیار مهم است. هر چه این شکل، مکانیزم های بیشتری برای تثبیت و تطویل کســب و حفظ قدرت در دست یک نفر فراهم سازد، امکان بازتولیــد انحصارگرایــی در نگــه داشتن این قدرت هم افزایش می یابد. حتی اگر این قدرت قرار باشد که بــه طور صرف وجه «نمادین» داشته باشد.
نقش جمهوریت:
بــا رفتــن بــه ســوی یک شــکل چرخشی از قدرت سیاسی ما این شانس را به فردیت انحصارطلب نمی دهیم کــه بتواند به بهانه ی یک مشــروعیت قانونی شرایط را برای اعمال اراده ی خودکامه ی خویــش فراهم ســازد. به عبارت دیگــر، فــرد بــه طــور نهادینه به ســوی دِر خــروج از قــدرت هــل داده مــی شــود. اگــر بتــوان این مکانیزم گردش قــدرت را با دقت و وسواس، به صورت قانونی خود، تأمین و تضمین کرد، دســت کم یــک چارچوب برای ســوار شــدن دمکراسی شکل می گیرد. بعد می ماند که بتوانیم به معنای واقعی و عملــی کلمه نیز نــکات ریز و فنی سازوکارهای دمکراتیک را رعایت کنیم تا ســرانجام یــک جمهوری دمکراتیــک، به صورت مشــخص پدیده، در ایران بروز کند.
تأکیــدی کــه مــا در جبهــه ی جمهــوری دوم ایــران داریــم در همین است که با پایان بخشیدن به دوران عمر ننگین «جمهوری قلابی اسلامی»، بــه عنــوان «جمهوری اول»، پرونده ی غصب قدرت را ببندیم و با گشــایش یک دوران برخوردار از آزادی سیاسی و پدیده ی چرخش قدرت، با منطق شایسته سالاری، فصل تازه ای را آغاز کنیم به نام «جمهوری دوم» ایــران. دورانــی کــه در آن فضــا و شرایط برای دست به دست شدن قــدرت سیاســی در شــکل آزاد و دمکراتیک خود فراهم است و می توان انتظار داشت که پایانی باشد بر هزاران سال استبدادسالاری در کشورمان.
بــه همین خاطــر، لازم اســت که ضمــن حفــظ حــق دمکراتیــک هــواداران ســامانه ی پادشــاهی، به آنهــا این واقعیت های روشــن تاریخی، سیاسی و جامعه شناختی را یادآور شــد تا بتوانیــم، به دور از مقایســه گرایی های کلیشه ای و ظاهری، به عمــق واقعیت قدرت سیاســی در ایران توجه کنیم. هر ایرانی باید برای خود روشــن سازد که آیا شکل نظام را برای تبعیت از احساسات و تأثیرات دستگاه های تبلیغاتی ســطحی گرا انتخاب می کنــد و یا بر مبنای باور به ضرورت آزادی و دمکراســی در ایــران. اگر ایــن مــورد دوم مــد نظر باشــد، جــای تردید زیادی باقی نمی ماند کــه نظــام جمهــوری، در معنای اصیــل خود، شانســی بــه مراتب قویتر و مستحکم تر برای استقرار دمکراسی در ایران فراهم می آورد تا نظام غیر جمهوری. این بار باید انتخاب سیاســی و تاریخی خود را نه بر مبنای عادت و احساس، که بر اســاس عقلانیــت و واقع بینی صورت بخشیم.