جمهوری دوم ایران: تبلوراراده ی آگاه ایرانیان – کورش عرفانی


کورش عرفانی – ۲۵ آبان ۹۷

تاریخ ترکیبی است از جبر شرایط و اراده ی انسان ها. تمامی موفقیت های بزرگ در طول حیات بشر مدیون درک این نکته از یکسو و ترکیب مناسب این دو از سوی دیگر است. جبر شرایط به معنای عملکرد ساختارهایی است که به واسطه ی ماهیت و روابط میان خود تعیین می کنند که سیر رویدادها به چه سمت و سویی برود. این امریست که روی می دهد، چه بخواهیم و چه نخواهیم. اما اراده ی انسان در این میان چگونه عمل می کند؟ تعیین سهم اراده ی بشر در گرو فهم این نکته است که جبر تاریخ تک مسیری نیست و می تواند سمت و سوهای متفاوتی را پیشه کند. به عبارت دیگر، برخلاف پدیده هایی که انسان در آن هیچ دخالتی ندارد و به تمامی به قانومندی های حاکم بر پدیده های غیربشری باز می گردد، پدیده های تاریخی تابعی هستند از قدرت جبر شرایط و ساختارها و سهم و نقش اراده ی مردمان. اراده ی ما همان اختیار ماست و می تواند به تاریخ حکم کند که مسیر را الف را انتخاب کند یا ب را. جبر تاریخ هر دو راه یا حتی بیشتر را ممکن می سازد، اما این ما هستیم که می توانیم تاریخ را از یک مسیر به مسیر دیگر سوق دهیم. انسان محکوم تاریخ نیست.

این تفسیر البته به مذاق برخی خوش نمی آید. دعوای جبرگرایان و اختیاریون بسی طولانی و کهن است.جبرگرایان بر این باورند که مسیر تاریخ از قبل تعیین شده است و بشر در این میان، نه نقش فاعل، که مفعول را دارد. آنها در انسان توان تغییر این مسیر را نمی بینند و اصرار دارند که مردم، جز دنبال کردن آن راه و در کمین فرصت دیگری نشستن، چاره ای ندارند. این البته که صحیح نیست.

از آن طرف، اراده گرایان نیز از افراط به تفریط می گرایند و منکر وجود جبر می شوند. آنها تاکید می کنند که تاریخ و آینده همان است که انسان می خواهد و جبری در کار نیست. آنها اختیار انسان را در حد مطلق خویش بزرگ نمایی می کنند و البته به تحلیلی ذهنی از واقعیت دست می یازند. این نیز نادرست است.

علوم اجتماعی اما به ما این شانس را می دهد که دیدگاهی بهتر، واقعی تر و موثرتر را در میانه ی این دو بیابیم. این علوم به ما می آموزند که تاریخ آمیخته ای است از مسیرهایی که جبر تاریخ در پیش روی ما می گذارد و انتخابی که ما بر اساس آن به آینده ی خود شکل می دهیم. در این نگاه واقع گرا، ما نه دست بستگان تاریخ و محکومین به تحمل سرنوشتی ناخواسته هستیم و نه سرور و ارباب سرنوشت خویش در اوج یک آزادی خیالی. برعکس، ما انسان هایی هستیم که می توانیم با تکیه بر عنصر آگاهی، گزینه هایی را به پیش گیریم که، مرحله به مرحله، حیات تاریخی بشر را بهتر و بهتر می کند، تا جایی که، در آینده ای دور، جبر در معنای سنتی خود نقشی فرعی یافته و اراده،  نقش مهم تر و اصلی را بر عهده می گیرد. ما هم اکنون از آن حالت ایده آل رستن از جبر و زندگی در کمال اختیار فرسنگ ها دور هستیم و نیک می دانیم که شاید، هرگز، این معنا به شکل مطلق خود تحقق نیابد. اما بر این امر واقفیم که بشر، به طور بالقوه، شانس حرکت در آن مسیر را دارد. این در گرو آگاهی اوست.

آگاهی چیست؟

در این جا تعریف مشخصی از آگاهی داریم. آگاهی قدرت تشخیص مناسب برای منافع خود است. و منظور از «خود» در این جا بشریت است. زمانی که بتوانیم تشخیص دهیم که گزینه ی بهتر برای بقا و تکامل جامعه ی بشری چیست، ما عنصری آگاه هستیم. این قدرت به آسانی به دست نمی آید. برای کسب آن فقط به دانش نیاز نیست، باید آن را با انسانیت ممزوج ساخت. قدرت تشخیص، پس، در گرو ترکیب متناسبی است از اخلاق و عقلانیت. اخلاق راه راست را نشان می دهد و عقلانیت مسیر درست را. و این کدام راهی است که هم راست باشد و هم درست و ما را به مقصد نرساند؟

در تعریف راستی باید بگوییم آن چیزی است که زاینده ی درد برای انسان نیست و رنج او را کاهش می دهد. راستی آن واقعیتی است که با طبیعت انسان- پیش از آن که جامعه ی طبقاتی و ضد بشری آن را آلوده و مسخ و تحریف سازد-، انطباق و همسویی دارد؛ و این هر آن چیزی است که انسان را، بی آن که به دیگران آسیب و رنج وارد کند، خشنود و بهروز می سازد. از آن سوی، درستی عبارت است از منطبق ترین طریق عمل با واقعیت. دقیق ترین روایت از حرکتی که، به دلیل تطابق خویش با قانومندی های حاکم بر پدیده ها، بیشترین شانس کامیابی را دارد. راستی پایه ی اخلاق و درستی پایه ی عقلانیت است. قدرت تشخیص مناسب در گرو به کارگیری راستی و درستی، یعنی همان اخلاق و عقلانیت، است. این قدرت تشخیص، همان آگاهی است.

پس، در می یابیم که اگر بتوانیم از میان راه هایی که جبر تاریخ در مقابل ما می گذارد، اراده ی انتخاب گر خود را برمبنای آگاهی، یعنی قدرت تشخیصِ مبتنی بر راستی و درستی، اعمال کنیم، در این صورت، بی شک، تاریخ را در جاده ی خوشبختی بشر به پیش برده ایم. به همان ترتیب که، در هر کجای تاریخ که گزینش ما بر مبنای نبود آگاهی بوده است،- یعنی از هر دو عنصر اخلاق و عقلانیت برخوردار نبوده است-، برای قرن ها و قرن ها به محاق سیاهی و جهل و عقب گرد و کشتار و خسارت وارد شده ایم.

مورد کنونی ایران

جامعه ی ایران نیز در این میان استثناء نیست. مردم ما اینک می روند که در مقابل جبر شرایط عینی وخیم و فاجعه بار اقتصادی، سیاسی و اجتماعی قرار گیرند. به زودی، راه هایی در مقابل مردم ایران قرار می گیرد که هر ایرانی باید، بر اساس اراده ی خود، یکی از آنها را برگزیند. این همان موقعیتی بود که در سال ۱۳۵۷ با آن مواجه بودیم. در آن مقطع از تاریخ، انتخاب ما بر اساس اخلاق و عقلانیت، یعنی بر اساس آگاهی یا همان قدرت تشخیص مناسب با منافع ملت نبود. به همین دلیل، چهل سال کشتار و تخریب و غارت و استبداد نصیبمان شد. اینک نیز باز در مقابل انتخاب هایی روشن به سر می بریم: یا حرکت به سوی احساس گرایی و تنبلی و فرصت طلبی و خود را از چاله ی دیکتاتوری اسلامی به چاه غارتگری سرمایه داری جهانی شده ی بی رحم و جنگ طلب انداختن و یا اقدام بر اساس آگاهی و رفتن به سوی تقویت جایگزینی که بتواند ما را از حکومت نکبت بار کنونی به یک نظام دمکراتیک و غیر مذهبی هدایت کند.

نگارنده و یارانش، در «جبهه ی جمهوری دوم ایران»، چنین راهکاری را به هموطنان پیشنهاد می دهند: یک جمهوری دمکراتیک و لائیک که به عنوان «جمهوری دوم ایران» پرونده ی نکبت بار و تباه به اصطلاح «جمهوری» اسلامی را به عنوان «جمهوری اول» می بندد و اجازه می دهد که به سوی یک فصل نوین تاریخی حرکت کنیم. دورانی که در آن، جان و کرامت انسان، ارزش نخست جامعه ی ایرانی خواهد بود و حفظ و رعایت نهادینه ی این دو، مهمترین موضوع سیاست، فرهنگ، اقتصاد و جامعه. این ممکن است اگر اراده ی خود را براساس آگاهی، یعنی پیروی از اخلاق و عقلانیت، تنظیم کنیم.

Print Friendly, PDF & Email

مقالات

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *